در سی و هفتمین سالروز شهادت منتشر می شود؛
و هميشه در نامه‌هايش مي‌نوشت كه دلم براي خانواده تنگ نشده بلكه دلم براي شهادت و شهيدان تنگ شده و در آخر نامه‌هايش خود و هم‌رزمانش را سربازان امام زمان می خواند و به مادرش سفارش مي‌كرد كه همواره براي ظهورش دعا كند.
شهیدی دلتنگ شهادت در «بازی دراز»

نوید شاهد البرز؛ شهید«ابراهیم دلال براتی» که نام پدرش «محمد تقی» و «صغری» است که در پانزده فروردین 1342، در تهران چشم به جهان گشود. او در حالی که محصل بود به نبرد با جبهه باطل و دفاع از وطن رفت و بعد از رشادت های فراوان در شانزدهم شهریور ماه 1360، در منطقه عملیاتی بازی دراز به شهادت رسید. تربت پاک شهید در امامزاده محمد کرج نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.

روایتی از شهید با کلام برادر شهید در دست است که در ادامه می خوانید:

شهيد «ابراهيم دلال براتی» درسال1342، در شهرستان كرج به دنيا آمد. او ششمين فرزند خانواده بود و از سن دوازده سالگي شروع به نمازخواندن و روزه‌گرفتن کرد. او علاوه بر اين‌كه درس مي‌خواند تابستان‌ها به سركار مي‌رفت تا به خانواده‌ كمكي كرده باشد. وی در تلاش بود كه هميشه نمازش را در اول وقت و به جماعت بخواند. زماني كه اعلاميه‌هاي امام در ايران پخش مي‌شد سعي مي‌كرد به هر قيمتي كه شده به اعلاميه‌ها دست يابد و به دقت مطالعه کند و در محله‌ها پخش کند. ابراهيم هميشه در تظاهرات و راهپيمائي‌ها پيش‌قدم بود و هروقت مي‌خواست با دوستانش به تظاهرات برود، به آن‌ها سفارش مي‌كرد كه غسل شهادت بكنيم و بعد به تظاهرات برويم.

  وقتي به ديدن اجساد شهدا به بيمارستان مي‌رفت با چه حسرتي به آن پاكان نگاه مي‌كرد و متأثر مي‌شد. بالاخره انقلاب اسلامي با تمام دسيسه‌هاي شيطان بزرگ به پيروزي رسيد و ابراهيم كوشش مي‌كرد كه با فكر و عمل خود به اسلام و كشور اسلامي خدمت كند. هروقت امام سخنراني مي‌كرد ابراهيم با تمام وجود سراپا گوش بود تا ببيند امام چه مي‌گويد. او با چنان اراده‌اي قرآن و رساله را مطالعه مي‌كرد كه ما به او حسرت مي‌ خورديم. ابراهيم هميشه روزهاي دوشنبه و پنج‌شنبه را به گفته امام روزه مي‌گرفت و زماني كه امام فرمان تشكيل ارتش بيست ميليوني را داد، ابراهيم عضو بسيج شد و در شب‌هاي سرد زمستان در انبوهي از برف و كولاك به پاسداري مشغول مي‌شد و همواره آماده خدمت به قرآن و اسلام بود و علاقه عجيبي داشت كه به جبهه برود، ايشان فرداي روزي كه امتحانات مدرسه را داد به جبهه جنگ رفت.

او هميشه در نامه‌هايش مي‌نوشت كه دلم براي خانواده تنگ نشده بلكه دلم براي شهادت و شهيدان تنگ شده و در آخر نامه‌هايش خود و هم‌رزمانش را سربازان امام زمان می خواند و به مادرش سفارش مي‌كرد كه همواره براي ظهور امام زمان دعا كند و ابراهيم علاقة خاصي به روحانيت داشت و تصميم گرفته بود كه اگر جنگ تمام شد و او شهيد نشده بود، طلبه شود.

آري! ابراهيم در شانزدهم شهريور سال1360، در جبهه بازي دراز بعد از ساعت‌ها نبرد عليه متخاصم با شجاعت و سرافرازي به لقاءالله پيوست و خداوند به خانواده گراميش منت نهاد و آن‌ها را سرافراز كرد.

                                                     والسلام                                                                                                                                راوی: «محمد تقی دلال براتی»


منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده