در سالروز شهادت «محمدعلی رمضانی» منتشر می شود؛
گردان ما کل ششصد نفر بود كه آمديم چهار گروهان نود و نه نفري تقسيم كردند و ما هم سی و چهار نفر گروهان مخابرات بوديم پنجاه نفرگروهان تخريب مين جمع كن و مين گذار پنجاه نفرگروهان ادوات خمپاره چي و پنجاه نفر هم گروهان پشتيباني و امداد بود ما سی و چهار نفر مخابراتي را ديروز تقسيم كردند به گروهان پنج يا شش تفر مخابراتي دادند من افتادم در گروهان چهار و در گروهان ما هم چند نفر رفيق دارم من بي سيم چي گروهان هستم .
نامه های به یادگار مانده


نوید شاهد البرز؛ شهید «محمدعلی رمضانی « که نام پدرش «آقامعلی» و مادرش «آقاگل» است که در اول خرداد ماه 1344، در شهرستان «رزن » از توابع استان همدان چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا اول ابتدایی ادامه داد و به شغل آهنگری در سپاه مشغول بود تا اینکه به عنوان رزمنده به عرصه دفاع و جهاد پا نهاد و در سمت «بی سیم چی» گردان و در عملیات «مرصاد» در منطقه جنگی «ایلام« در ششم مرداد ماه 1367، به شهادت رسید. مزار پاک شهید در گلزار شهدای «رزن « نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.

نامه های به یادگار مانده

نامه های به یادگار مانده از شهید«محمد علی رمضانی» را در ادامه مطلب می خوانید:

به حضور محترم برادر عزيز و ارجمند بخشعلي جان! سلام مي رسانم.

پس از عرض سلام و دعاهاي صميمانه به خدمت شما و تمامي فاميل ها و آشنايان اميدوارم كه حال همگي شما خوب باشد و باري اگر از احوالات اينجانب برادرت را خواسته باشيد به حمدالله سلامت هستم.

بخشعلي جان! تا وقتي كه آنجا بودم چيزي احساس نمي كردم ولي الان اينجا مي فهمم كه برادر يعني چه. اينجا مي دانم كه چقدر به تو علاقه دارم با اين حال كه مي دانم مادرم هميشه ناراحت است و احتمالاً گريه مي كند ولي باز لحظه اي مي شود كه مادرم و بقيه را از خاطرم بيرون كنم ولي تو هيچ وقت يادم نمي روي به هر كس مي‌نگرم تو در جلوي چشمم مجسم مي شوي و لحظه اي نيست كه فراموش كنم ولي اين پنجمين نامه است كه برايت مي نويسم.

هنوز جوابي نگرفته ام به غير از يك تلگراف فقط يك نامه هم از مهدي دايي به دستم رسيده است الان ساعت نه صبح روز اول تير ماه در سنگر نشسته ام و اخبار گفت كه كوپن هاي سري هشت اعلام شد اين نامه را نوشتم كه بروي دنبال دفترچه و اگر تا حالا نگرفته اي ..... و دفترچه را بگير هر موقع كوپن دادند بگير باز هم توصيه مي كنم كه دنبال دفترچه را بگير و در ضمن نامه هم بنويس چون وقتي كه نامه مي آيد باز هم كمي از ناراحتيمان كاسته مي شود به ... احمد هم چند ماه زودتر بگو كه پول را آماده كند اگر دير بگويي نمي تواند آماده كند. خيلي حرفها دارم و دوست دارم كه بنويسم و با هم درد دل كنيم ولي كه نامه ديگرجاي ندارد تمام شما و همه فاميلها را به خدا مي سپارم به يكايك هم سلام برسانيد.

يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور

كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور

از دل غم ديده حالت به شود دل بد مكن

وين سر شوريده باز آيد به سامان غم مخور اول تیر ماه 1367

***********

به نام آنكه هستي را آفرید

به خدمت محترم برادر عزيز و ارجمندم بخشعلي رمضاني سلام پس ازسلام و دعاهاي صميمانه به خدمت آن سرورمعظم و برادر ارجمند اميدوارم كه حالت خوب بوده باشد و هيچ نگراني نداشته باشي به همه سلام برسان و خودت هم ناراحت نباش چون هرچي باشد دست خداست و هرسرنوشتي كه داريم همان مي شود. فقط مواظب باش كسي نفهمدكه من اينجاهستم. فقط هركس فهميدبگودرشهربانه هستند وجايشان خوب است وكلاً شش ماه اينجاهستيم ولي دراصل ما سی كيلومترهم از «بانه» به طرف عراق هستيم يعني درنزديكي شهر «ماووت» هستيم بلي به كسي نگوجايمان خوب است و من ازخودم اصلاً ناراحتي ندارم. تنها ناراحتي من تنهايي تو است كه آنجا تنها ماندي ولي شما هم خانه داييم و فاميلها برو كه زيادتنهايي را احساس نكني.

روزسه شنبه هفدهم خرداد من از شهر «بيجار» هركاري كردم تلفن براي تونگرفت حدودپنجاه تومان پولم را هم خورد ولي نگرفت در آخربه داييم زنگ زدم و گفتم كه ما «بيجار»هستيم چون ماموقع آمدن درنزديكي زنجان ‹‹خرمدره ›› ماشين رفيق هاي ما با يك اتوبوس شخصي تصادف كرد و حدود نه تفر از ما و سه تفر از اتوبوس شخصي كشته شدند و گفتم: حتماً شما مي شنويد و ناراحت مي شويد به خاطرآن تلفن كردم به رسولي هم سلام برسان و يك نامه هم براي او بنويس و سفارش كن كه زود برسد چون اگرمن بنويسم ناراحت مي شوند تو بنويس. بگو جايشان خوب است و همه اش شش ماه منطقه دارند و بعداً همه اش درتهران مي مانند و يكي ديگر اينكه خيلي مواظب سربازگيري باش چون من كه آمدم تمام كارها ديگر بر دوش شماست. ان شاءالله اگر زنده مانديم بعد ازچهل و پنج روز به مرخصي مي آيم. من اين نامه را نوشتم تا كه شما بدانيدكجاهستم چون اينجا تلفن دردسترس نیست شايد نامه هم دير برسد و حتي نامه شما احتمالاً خيلي دير مي رسید مگر اينكه سفارشي يا تلگراف باشد ديگرجاي براي نوشتن نيست تو را به خداي بزرگ مي سپارم. خدانگهدار. آدرس ما كردستان بانه صندوق پستي 1/12/3-66914 گردان رزمي قائم (عج ) موقعيت بلال حبشي گروهان مخابرات «محمد علي رمضاني»


*********

سلام برادر جان !

به حضور محترم برادر عزيز و گرامي سلام مي رسانم.

پس از عرض سلام و دعاهاي صميمانه به خدمت آن سرور معظم و برادر ارجمند اميدوارم كه حالت خوب بوده باشد و ثانياً اگر از احوالات اينجانب برادر خود را خواسته باشيد به حمدالله سلامتي برقرار است و به دعاگويي شما مشغول هستم از قول من به تمام دوستان و آشنايان و دايي هايم و بچه هايشان به كاظم مهدي و بچه‌هايش و آقاي رسولي سلام گرم برسان بخشعلي جان! اولين نامه شما كه در تاريخ  بیست و هشتم خرداد  نوشته بوديد امروز ظهر2:40  به دستم رسيد. البته تلگراف شما روز چهارشنبه بیست و پنجم خرداد ماه يعني بعد از بیست و چهار ساعت به دستم رسيده بود ولي نامه اين اولين نامه است كه برايم رسيده است و يك نامه هم دو روز پيش از دايي به دستم رسيد.

بخشعلي جان! ديروز صبح يك نامه برايت نوشتم و نزديك ظهر هم با چند تا از بچه ها مرخصي شهري گرفتيم و  آمديم باجه مي خواستم تلفن كنم ولي حدود نيم ساعت شماره را گرفت نتوانست بگيرد و موفق به صحبت كردن نشدم اما يك تلگراف صلواتي برايت نوشتم و آن هم از بیست كلمه بيشتر نمي شد بنويسي اگر مي‌نوشتم نمي آوردند فقط نوشتم حالم خوب است و برايم نامه بفرست و دنبال دفترچه هم برو والسلام.

حالا نمي دانم كه به دستت رسيد يا نه برادر جان! راجع به برگشتن ما به تهران اين است كه ما تا شش ماه كه هيچ راهي ندارد برگرديم چون حكم ما را نوشته اند بعد ازشش ماه هم معلوم نيست ولي اين حكم ها همه اش شش ماهه است. گردان ما کل ششصد نفر بود كه آمديم چهار گروهان نود و نه نفري تقسيم كردند و ما هم سی و چهار نفر گروهان مخابرات بوديم پنجاه  نفرگروهان تخريب مين جمع كن و مين گذار پنجاه نفر گروهان ادوات خمپاره چي و پنجاه نفر هم گروهان پشتيباني و امداد بود ما سی و چهار نفر مخابراتي را ديروز  به گروهان پنج و شش نفره تقسيم كردند به من سمت مخابراتي دادند. من  در گروهان چهار افتادم  و در گروهان ما هم چند نفر رفيق دارم من بي سيم چي گروهان هستم و كمك بي سيم چي من هم يك نفر بچه ... است و در ضمن گروهان هاي ما را به لشگربیست و یک عاشورا مال آذربايجان شرقي مي دهند و در آنجا هم هيچ كس آشنا نداريم كه كمك كند كمك ما بايد خدا باشد فقط از خدا جان سالم مي خواهم و ديگر هيچي و مرخصي آمدن ما هم هنوز معلوم نيست كي بياييم.

بخشعلي جان! دنبال دفترجه حتماً برو و هر چي پول هم خواست بده در نامه ديروز شما هم نوشتم چون كوپن هم اعلام شده بگو مردم آزار ديگر اذيت نكن. من كه اينجا گرفتارم اگر دير بدهد ديگر كوپن هم نمي توانيم بگيريم. بخشعلي جان! نوشته بودم به ده مي روي قبل از اينكه به ده بروي به احمد بگو پول را حاضر كند و 4000 تومان اين برج را هم بگير و بعد برو هر وقت خواستي به ده بروي يك روز قبل يك تلگراف به من بفرست من هم مطلع شوم چون نامه ديرمي رسد هر وقت كه رفتي به پدر و مادر بگو كه ناراحت نباشند و جاي من خيلي خوب است و اگر شما در ده باشي من هم موقع آمدن اول به ده مي آيم و بعد به تهران مي‌روم تا دایی ام و بچه ها را ببينم.

قسمت مي دهم پشت سر من گريه نكن گريه نكن

بيشتر از جونم من دوستت دارم اين دم آخرگريه نكن گريه نكن

مي برم با خود من كوله بار خاطره ها را گريه نكن گريه نكن

مي خوام ببيني با لبي خندان صبح فردا را گريه نكن گريه نكن

برمي گردم با يه دنيا جلوه هاي عاشقانه گريه نكن گريه نكن

برمي گردم تا بخونم در وصف تو با ترانه گريه نكن گريه نكن

بخشعلي جان! شما و همه را به خداي بزرگ مي سپارم خدانگهدارت شما هر وقت خواستي به ده بروي یک روز پيش به من يك تلگراف بزن. دوم تیر ماه 1367،  ساعت يك بعدازظهر


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده