در سالروز شهادت شهید « محمد علی شاهی» منتشر می شود:
شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۰۷:۵۷
از آن روز خشم و غضب ما بر دشمن بيشتر و اعتماد ما بر نظام جمهوري اسلامي مستحكمتر و محبت و نزديكي ما به خداوند آفريدگارمان و رسولش و ائمه اطهار عليه السلام بيشتر شد.

خاطره خودنگار شهید؛ در پی راه دوست

نویدشاهد البرز؛ شهید«محمدعلی شاهی» فرزند« گرزعلی» و « لطیفه» در سال 1346، در شهر میانه چشم به جهان گشود. وی تا دوم راهنمایی ادامه تحصیل داد و به عنوان کارگر کارخانه به امرار معاش ادامه می داد. در دوران دفاع مقدس به عنوان رزمنده در سمت تخریب چی به جبهه رفت و در خاک عراق با اصابت تیر دشمن در تاریخ بیست و هفتم اردیبهشت 1367، به درجه شهادت رسید. تربت پاک شهید در جوار امامزاده محمد در کرج نمادی از ایثار و مقاومت در راه وطن می باشد.

خاطره خودنوشت شهید «محمدعلی شاهی» را در ادامه می خوانید:

در مورخ هیجدهم اسفند ماه 1366، كه مرخصي دوازده روزامان تمام شد. ساعت هفت صبح از خانه خداحافظي كرده و همراه مادرم و برادرم، محمود به طرف اتوبان به راه افتاديم. من به قصد دیدار يكی از دوستان بسيجي مان كه مدت دو و نیم تا سه ماه از همديگر دور بوديم به شهر همدان رفتم. در همدان به خانه شان زنگ زدم. برادر دوستمان به سراغم آمد. به در خانه شان رفتيم ديدم كه دوست عزيزمان «علي كاوندي» در مورخ بیست و پنجم دیماه 1366، در «عمليات بيت المقدس» دو پر به آسمان كشيده و به معشوق خويش پيوسته است كه داغ بر دل دوستانش گذارده است. از آن روزخشم و غضب ما بر دشمن بيشتر و اعتماد ما بر نظام جمهوري اسلامي مستحكمتر و محبت و نزديكي ما به خداوند آفريدگارمان و رسولش و ائمه اطهار عليه السلام بيشتر شد.

پس از صرف نهار برادر عزيزمان رضا كاوندي كه برايم به جاي برادر شهيدش علي كاوندي مي باشد. بنده را تا گاراژ همراهي کرد با كشيدن داغ و غم و غصه دوست چون برادر شب به باختران رسيدم. صبح آنروز به تنگه كنيش رفتيم. در مورخ بیستم بهمن ماه 1366، به همراه برادران تخريب چی تولد بزرگ بانوي اسلام حضرت فاطمه الزهرا (س) را جشن گرفتيم و در مورخ بیست و دوم بهمن ماه 1366، باختران را به مقصد بانه ترك كرديم. پس از اقامت سه روزه در آنجا سازماندهي شده و عازم شهرستان مهاباد شديم. پس از اقامت نه روزه در پادگان شهيد بروجردي مهاباد از برادران تخريب جدا شده يك تيم نه نفره كه به گردان نامنطم امام حسين مأمور شده بوديم دوباره راه بانه را در پيش گرفتيم. پس از گذراندن دو روز در شهرستان بانه عازم منطقه جنگي ظفر دو شديم.

شب جمعه ششم اسفند ماه در روستاي صفره كه در عمليات بيت المقدس دو آزاد شده بود به صبح رسانديم. صبح ساعت ده صفره را به سوي گلاوه خط مرزي ايران و كردستان عراق در پيش گرفتيم. نزديك ظهر بود گردان در يك ستون به سوي داخل خاك عراق حركت كرده و در نزديكي پاسگاه يكم اتفاق جالبي افتاد آنهم اين بود كه مدتي پسر خاله ام را كه از او دور بودم به همراه دو نفر از همشهريانم زيارتشان كردم بعد از گذشتن از پاسگاه يكم ارتفاعات شيخ محمد (ص) و ديولان و ... را به حول و قوه خداوند پشت سر گذاشتيم كه بيش از دو متر برف نشسته بود كه برادران مجاهدين لشگر نه بدر، راه را برايمان باز كرده بودند. كلاً پس از طي دوازده ساعت پياده و عبور از ارتفاعات مرزي و در ساعت یازده نصف شب به يكي از روستاهاي عراق به نام «گلاوه» رسيديم كه من به آنجا «قلاجه» مي گفتم.

در آنجا كه يك خواب هم نداشتيم با راهنمايي يكي از برادران تيپ شصت وشش هوابرد به يك خانه خالي و سرد و با پنجره هاي باز رفتيم. شب چوب و هيزم جمع كرديم. كمي گرم شديم. با يك مصيبتي شب را به صبح رسانديم. فرداي آنروز خانه ها را گشتيم در يك خانه اي كه يك نجاري بود چوبي بود و درب و پنجره هاي بسته داشت و نسبتاً خوب بود مستقر شديم و به مدت يك هفته كه صبحانه مان خرما و نهار گرسنه پلو بود و شاممان كمي نان خشك يا خوراك ديگر بود گذرانديم.

در مورخ پانزدهم اسفند ماه 1366، ساعت چهار عصر همراه دو گروهان از گردان امام حسين (ع) و ما چهار نفر از تخريب روستاي چلاوه را به مقصد گومازون كه گذشتن از روستاهاي سرگلوه برگلوه و كركر شب به گومازون رسيديم. آنجا نيز يك خواب نداشتيم. بيرون مسجد كه هوا نيز بسيار سرد بود به صبح رسانديم. فرداي آنروز در مسجد روستا كه بيش از بیست و پنج نفرجاي نداشت جا گرفتيم و سه شبانه روز راحت خوابيديم.



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده