در سالروز شهادت «صفی اله ناصر ترابی» منتشر می شود؛
«صفی اله» معتقد بود که انسان باید از قدرت خویش در راه حل مشکلات دیگران استفاده کند نه در مسیر خودنمائی و جاه طلبی و به درستی که خود او نیز چنین بود. وی در سنگر تلاش و مجاهدت در زندگی اطرافیان نقش سازنده ای داشت همیشه به یاری دیگران و گره گشائی از کار همنوعان می اندیشید .
فرازی از زندگی شهید«صفی اله ناصر ترابی»؛ شهادت دلاورانه در دشت «شیلر»

نوید شاهد البرز؛ شهید « صفی اله ناصر ترابی» در خانواده ای مومن و کشاورز پیشه در روستای «عرب آباد خسروی» از توابع شهرستان «ساوجبلاغ» در سال 1346، گام به عرصه گیتی نهاد. در همان روستای زادگاهش بزرگ شد و قد کشید و راهی کانون علم و دانش شد.

وی تا پایه ششم (اول راهنمایی) تحصیل نمود تا اینکه سن و سال پدر و پرجمعیتی خانواده مسئولیتی بر دوش صفی اله نهاد که از او در همان اوان کودکی، مردی بزرگ ساخت و او بازوان کوچک و پرتلاشش را برای این بار سنگین آماده و مهیا ساخت و وی پس ازآن به یاری پدر کم توان شتافت. در اوایل انقلاب به عضویت بسیج محلی در آمد و با صداقت و پشتکار در این نهاد مقدس فعالیت می کرد.

«صفی اله» معتقد بود که انسان باید از قدرت خویش در راه حل مشکلات دیگران استفاده کند نه در مسیر خودنمائی و جاه طلبی و به درسنی که خود او نیز چنین بود. وی در حد توان در راه نشر اهداف اسلام تلاش می کرد و در جمع هم سالان سعی در بستن دین اسلام و روشن کردن دلهای انان به نور ایمان داشت. به علت حضور برادر بزرگش در خدمت سربازی ایشان از رفتن به جبهه منع شد چون در آن زمان نان آور خانه محسوب می شد ولی در سنگر تلاش و مجاهدت در زندگی اطرافیان نقش سازنده ای داشت همیشه به یاری دیگران و گره گشائی از کار همنوعان می اندیشید .


با فرا رسیدن زمان خدمت سربازی کمر به خدمت برای ملت میهن و دین بست و در نظام وظیفه عمومی ملبس به لباس عشق، ایثار و شهامت گشت و به علت استعداد وافری که داشت و او را در امور فنی برجسته کرد و به طوری که در مخابرات مرکز به کار گمارده شد.

از انجا که عشق به شهادت در وجود او شعله می افکند داوطلبانه به گشت شناسایی رزم شبانه پیوست و به مدت سی ماه در خدمت گشت شناسایی بود و با این که همواره از او دعوت به خدمت در مخابرات می شد ولی شور حضور در خط مقدم او را در همان جایگاه محکم استوار کرده بود و پذیرای موقعیت دیگری نشد.

  در یکی از مرخصی ها که در کنار خانواده بود از طریق دوستان خبر دار شد که در منطقه محل خدمتش درگیری شدیدی رخ داده است که با شنیدن این خبر در حالی که پنج روز از مرخصی او باقی بود  به سرعت قصد مراجعت به منطقه نمود و پانزده ماه تمام در منطقه غرب کشور «بانه» و در ارتفاعات «دشت شیلر» مشغول خدمت کرد و پس از مدت ها نبرد سرافراز و مشتاق در روز سوم اردیبهشت سال 1367، در کمین مزدوران بعثی عراق قرار گرفت و نامردان روباه صفت نابخردانه پلی شدند برای وصال او به معبود و معشوق حقیقی. تربت پاکش در «گلزار شهدای عرب اباد» نمادی از استقامت و ایثار در راه وطن و ایمان می باشد.

منقول از خانواده است که  به یاد دارند شهید لباس های تازه ای برای سال نو خریداری کرده بود که به کسی بخشید و خود با لباس های سال قبل که کهنه هم بودند به دیدار اقوام می رفت.  وی در کار کشاورزی بسیار فعال بود و دلش می خواست ازاین طریق به پدر پیر و خانواده عزیزش که چشم به دستان پرتوان او داشتند رفاه و سعادت اهدا کند. در وصایای او این بیت شعر در میان سخنانش چشم نواز است که :

تا توانی رفع غم از دیده غمناک کن *** در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده