در سالگرد شهادت شهید « معصوم نیک رنجبر» منتشر می شود؛
روزی معصوم به من گفت: پدر جان! من شما را خیلی دوست دارم و می خواهم عصای پیری شما باشم اما خدا را از شما بیشتر و آرزویم این است که شما دعا کنید من در راه خدا کشته شوم و خداوند قبول کند و من هم دعا کردم و خداوند قبول کرد.
آرزوی عصای پیری پدر

نویدشاهدالبرز؛ شهید «معصوم نیک رنجبر» در سال 1341، در روستای «اغلان تپه» دیده به جهان گشود و از این تاریخ بود که  گوش هایش با صوت اذان و اقامه آشنا شد. بعد به سن هفت سالگی رسید و در مدرسه روستا ثبت نام کرد و پدرومادرش در تربیت او سعی فراوان کردند و درس قرآن را برای اولین بار از پدر بزرگوارش فراگرفت و بعد از اتمام دوره ابتدایی درسهای راهنمایی را شروع کرد و به زحمت در روستای اطراف رفت و آمد می کرد و در کرج در رشته تجربی تحصیل کرد و دیپلمش را گرفت و یکبار ازطرف بسیج دبیرستان به منطقه جنگی رفت.

وی در کار کشاورزی به پدرش و برادرش کمک می کرد و اخلاق خوبی داشت. همیشه نمازها را اول وقت و در مسجد محل می خواند. معصوم واقعا پاک و آرام بود و همیشه به فکر خدا و آفریدگارش بود. تا بعد از اتمام تحصیل دوره وظیفه سربازی فرا رسید و خیلی از این موضوع خوشحال بود که به جبهه نور برمی گردد و در یگان پاسدار وظیفه ثبت نام کرد و در منطقه جنوب در لشگر حضرت محمد گردان زره ای مسئولیت بر عهده گرفت و در اکثر عملیات شرکت کرد و فعال بود. در جبهه جنگ برادران خود که بی سواد بودند کلاس درس و آموزش قرآن و احکام داشت.

چندبار از ناحیه دست و پا زخمی شده بود. همیشه سرفه می کرد و در هفدهم فروردین ماه سال1366، در منطقه جنوب شلمچه که دشمن از زبون کافر بعثی تانک معصوم را مورد هدف قرار داد و معصوم و چند تن از همرزمانش با بدن تکه تکه و صورت سوخته پاک و بی آلایش به درجه شهادت نایل گردیدند و به دیدار معبود شتافت.

فرازی از وصیت نامه شهید:

تنها طرف صحبتم امیدان آینده انقلاب هستند. آنان که روز پشت میز نشستند و کتاب تاریخ را ورق زدند. وقتی که به عکس سنگر یا دیگر برنامه های جبهه ها می رسند و نگاهشان را جلب می کند تنها به ساختمان سنگر یا به جسم ظاهر رزمندگان نیندیشند بلکه بدانند که سنگرهای رزمندگان متعهد و محل راز و نیاز و شب زنده داریهایشان بوده است بدانند که سنگر معراج مجاهدان و دریا دلان بسیجی و دیگر رزمندگان بوده است.

خاطره ای منقول از پدرشهید:

روزی معصوم به من گفت: پدر جان! من شما را خیلی دوست دارم و می خواهم عصای پیری شما باشم اما خدا را از شما بیشتر و آرزویم این است که شما دعا کنید. من در راه خدا کشته شوم و خداوند قبول کند و من هم دعا کردم و خداوند قبول کرد.

پیام شهید:در هر زمان و مکان گوش به فرمان امام و رهبر باشید و از امر او اطاعت کنید که اسلام و انقلاب هرگز شکست نمی خورد.


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده