در سالروز سی و ششمین سالگرد شهادت منتشر می شود:
شهيد سعادتمند در بیست و پنجم آذر ماه سال 1341، در ‎آغوش خانواده اي مذهبي و زحمتكش و با تقوي متولد گرديد و تحت تربيت و پرورش، چنين خانواده اي قرار گرفته و درس مردانگي و رشادت را از مادر دلير و شجاعش فرا گرفت. در عمليات بيت المقدس دو (ماووت) در روز هفدهم فروردین ماه 1366، زماني كه در كنار تانك خود ايستاده بود خمپاره اي از سوي دشمن بعثي مقابل او منفجر گرديد.
شرح مجاهدت های شهید «ناصر سعادتمند منشاوی» از تولد تا شهادت

نویدشاهد البرز؛ زندگي شهيد «ناصر سعادتمند منشادی» با آ‎غاز نهضت و قيام اسلامي مردم مسلمان ايران به رهبري امام خميني(ره) آغاز مي گردد. در سال 1341، زماني كه امام خميني(ره) حركت و نهضت مقدس اسلامي خود را آغاز مي نمايد، شهيد «ناصر سعادتمند» در چنين شرايطي چشم به جهان مي گشايد و از همان لحظه انقلاب و مبارزه مردان خدا را عليه ظلم و جور مشاهده مي‌كند.

همچنانكه امام در سال 1341، خطاب به رژيم منحوس پهلوي گفته بود: ياران من اكنون در گهواره ها هستند. به راستي كه شهيد «ناصر سعادتمند»، سرباز راستين امامش بود و اميد آنكه خداوند متعال او را در روز محشر با اولياء و دوستان خويش محشور گرداند.

شهيد سعادتمند در بیست و پنجم آذر ماه سال 1341، در ‎آغوش خانواده اي مذهبي و زحمتكش و با تقوي متولد گرديد و تحت تربيت و پرورش، چنين خانواده اي قرار گرفته و درس مردانگي و رشادت را از مادر دلير و شجاعش فرا گرفت.

حضور در نهضت مقدس اسلامي

شهيد «ناصر سعادتمند منشاوی» قبل از انقلاب اسلامي و در همان زماني كه زمزمه شروع انقلاب اسلامي به گوش مي رسيد، به همراه برادر بزرگوارش شهيد «نادر سعادتمندمنشادی» مدتي در شهر مقدس قم گذراند و همدوش برادرش شهيد نادر وعده اي طلاب مبارز جهت تبليغات اسلامي به شهرهاي جنوب كشور كه در آن زمان وضع نابساماني داشت مسافرت نمود و در آنجا در اثر تبليغات اسلامي، عده اي از عوامل گروهكها، ارشاد و هدايت و راهنمائي شده و به دامان اسلام بازگشتند و توبه نمودند. پس از اين سفر پربار و انسان ساز، شهيد ناصر به تهران آمد و ضمن استفاده از دانش و بينش برادر شهيدش حجت الاسلام «نادر سعادتمند» همراه وي به درسها و سخنراني هاي روحانيون و فضلاي بزرگوار و مبارز مي رفت و هميشه تلاش و كوشش مي نمود تا بر علم و تقوي و ايمان خود بيفزايد.

فعاليت پس از پيروزي انقلاب اسلامي

ناصر پس از انقلاب فعاليت خود را در مسجد «سيد الشهداء» واقع در خيابان «هاشمي» شروع كرد و به مبارزه با ضد انقلاب و منافقين پرداخت و در برابر افرادي كه مي خواستند نسبت به اسلام و انقلاب بي حرمتي كنند سخت مي‌ايستاد و در مقابل آنها مقاومت و مبارزه مي نمود. وي همواره سعي مي كرد خط و مشي و مواضع خود را از مواضع و تفكرات امام اخذ كند و همگام با انقلاب پيش برود و از رهبر و ولي فقيه پيروي نمايد.

شهيد «ناصر سعادتمند» ما بين سالهاي 57 و 59 را دائما در صحنه هاي انقلاب حضور فعال داشت، به طوري كه روزها با دوستانش درمقابل دانشگاه تهران كه محل تجمع گروهكها و احزاب مختلف و نيروهاي ضد انقلاب بود حضور پيدا مي كرد و با عوامل ضد انقلاب و منافقين و افرادي كه دائما در صدد توطئه عليه انقلاب و نظام نوپاي اسلامي بودند مبارزه مي نمود.

وي همچنين به همراه برادر شهيدش حجت الاسلام «نادر سعادتمند» در پايگاه مسجد سيد الشهدا شبها را تا پاسي از شب پاسداري مي داد. از جمله اقدامات بسيار مهم و حساس اين شهيد و دوستانش تسخير يكي از مراكز حساس سازمان منافقين در غرب تهران به نام انجمن چهار خرداد بود كه با رهبري و هدايت برادر شهيدش نادر كه مسئوليت پايگاه بسيج مسجد «سيد الشهدا» را عهده دار بود اين اقدام مهم صورت گرفت.

در ارتباط با اين خانه تيمي حدود بیست و هفت نفر از عوامل منافقين شناسائي و دستگير گرديده و تحويل مقامات قضائي شدند. درآن زمان ، بني صدر خائن كه رئيس جمهور بود در ارتباط با اين قضيه ، اين اقدام بسيجيان جان بر كف را در روزنامه انقلاب اسلامي را محكوم نمود!؟ و از اين برادران بسيجي به عنوان عده اي چماقدار و راهزن ياد كرد. از اين خانه تيمي اسناد و مدارك و تجهيزات مختلفي بيرون آمد. ناگفته نماند، پس از اين واقعه منافقين خانه عزيزان شهيد نادر و ناصر را تهديد به انفجار نمودند، كه با حول و قوه الهي، نتوانستند كاري انجام دهند.

فعاليت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي «هشتپر»

در اواخر سال 60، پس از آنكه برادر بزرگوارش شهيد «نادر سعادتمند منشادی» به فرماندهي سپاه پاسداران هشتپر (طوالش) منصوب شد، شهيد ناصر احساس وظيفه نمود تا براي مبارزه با منافقين به جنگلهاي شمال برود. لذا به عنوان يك بسيجي به منطقه شمال كشور عزيمت نمود. منافقين كه نتوانسته بودند در شهرها كاري انجام دهند، براي ادامه راه باطل و انحرافي خود، براي تشكيل مجدد خود به جنگلهاي شمال گريخته بودند و از آنجا دست به عمليات و ترور افراد حزب اللهي مي زدند.

شهيد ناصر و دوستان همرزمش به دعوت برادر، شهيد نادر براي مبارزه با منافقين شروع به فعاليت نمودند. وي حدود هیجده ماه به طورفشرده در جنگل مشغول به كار شد. پست هاي شناسائي جنگل، از بين بردن مقرهاي منافقين در قسمتهاي مختلف جنگل، ايست و بازرسي و كمين هاي مختلف در جنگل و منطقه عمومي شهر، به عهده شهيد ناصر و ديگر همرزمانش گذاشته شده بود (منطقه گيلان) اين امور با جديت و ايمان و اتحاد و هماهنگي كامل انجام مي گرفت.

شهيد ناصر در اين مدت چنان با عشق و علاقه به فعاليت پرداخته بود كه در انجام كارها مهارت و تخصص خاصي كسب نموده بود و اگر حضور شهيد ناصر و ديگر همرزمانش نبود ، در انجام اين كارها مسلما اختلافي به وجود مي‌آمد و اين پيشرفت و موفقيت پس از توفيقات الهي مرهون ايمان، تقوا و تعهد شهيد ناصر و دوستانش به اسلام و انقلاب بود. نتيجه تلاش هیجده ماهه اين عزيزان جان بر كف آن شد كه مسئله منافقين جنگل به اتمام رسيد و كليه منافقين يا دستگير و يا مجبور گرديدند از آن منطقه عقب نشيني نموده و فرار نمايند.

فعاليت در سپاه پاسداران «فيروزكوه»

در اواسط سال 61، فرمانده سپاه فيروزكوه از شهيد ناصر و دوستانش دعوت نمود تا براي مبارزه با عوامل حزب خائن توده كه در آن منطقه كوهستاني يكسري عمليات انجام داده بودند، به آن منطقه عزيمت نمايند، تامنطقه ناامن آنجا را باتوجه به تجارب و تخصصي كه دارند، از لوث وجود آنها پاكسازي نمايند.

او پس از عزيمت به منطقه فيروزكوه طي صحبتهائي از طرف مسئولين سپاه با مسائل و روش گروهك حزب توده در آن منطقه آشنا شد و با كمك دوستان و همرزمانش مشغول فعاليت گرديد.

مسئوليت در سپاه پاسداران «شهرستان كرج»

در طول خدمت در سپاه ، چند ماهي به او مأموريت مي افتد تابه پشت جبهه بيايد و آنجا خدمت نمايد . وي در آنجا هم با عشق و علاقه خاصي مشغول فعاليت مي شد و سعي مي كرد اعمالش به خاطر رضاي الهي و در راه اسلام و انقلاب باشد. او مدتي را به عنوان مسئول گشت شهرستان كرج انجام وظيفه نمود و مدتي نيز به عنوان محافظ و راننده شهيد بزرگوار نماينده محترم مردم شهرستان كرج حجه الاسلام «سلطاني» انجام وظيفه نمود. كه آن شهيد، زماني كه با شهيد محلاتي نماينده امام در سپاه و ديگر شخصيتها به جبهه ها عزيمت مي نمود، مورد هجوم هواپيماهاي عراقي قرار گرفت و به شهادت رسيد و قرار بود شهيد ناصر همراه شهيد سلطاني به جبهه ها عزيمت كند و پس از اين حادثه مي گفت : ای كاش با آن عزيزان رفته بودم و ناراحت بود و هميشه مي گفت: سعادت آن را نداشتم.

آخرين مسئوليت شهید

آخرين مسئوليتي كه در پشت جبهه پذيرفت ، به عنوان مسئول گروهان آموزشي پادگان شهيد دستغيب كرج بود . شهيد ناصر همه اين مسئوليتها رابراي خود وظيفه مي دانست و هيچگاه در فكر مسائل دنيوي و امور مادي نبود. براي او هر جا كه بهتر بتواند براي اسلام و انقلاب خدمت نمايد، موفقيت و پيشرفت و سعادت تلقي مي شد . در 27 فروردين ، زماني كه در پادگان شهيد دستغيب مشغول فعاليت و آموزش بود، به او خبر دادند كه برادر بزرگوارش حجه الاسلام نادر سعادتمند به فيض شهادت نائل گشته است . اين خبر براي او سنگين بود ولي چون خودش معناي شهادت را مي دانست و با وجودش آن را درك نموده بود در برابر اين موضوع با صبر و استقامت ايستاد . صبر او چنان عظيم و بزرگ بود كه در دل پدر و مادرش نيز جاي گرفت و مادر بزرگوارش بااينكه بيمار بود با دست خود فرزند دلبند و شهيدش نادر را به خاك سپرد و به همه درس استقامت و پايداري داد .

عضويت در سپاه پاسداران و عزيمت به جبهه

از آنجا كه ناصر عشق و علاقه فراوان به پاسداري از اسلام و انقلاب داشت و با انگيزه اينكه دراين نهاد انقلابي و پيرو خط امام ، بهتر بتواند در جهت رشد ايمان و تقوا و كسب كمالات گام بردار ،پيشنهاد عضويت در سپاه پاسداران را پذيرفته و حدود نه ماه جهت گذراندن مراحل پذيرش و آموزش به پادگان امام حسين (ع) تهران رفت طبق نظر مسئولين آموزش سپاه قرار شد، شهيد ناصر چند ماهي جهت آموزش عمومي سپاه در همان پادگان ، آموزش تخصصي زرهي را فرا گيرد و سپاه پاسداران در آن زمان اولين دوره خود را جهت آموزش زرهي اجرا نموده بود. او پس از گذراندن دوره آموزش تخصصي زره به عنوان نيروي كادر تيپ مزبور تقسيم و در اولين اعزام اين تيپ، وارد جبهه هاي نبرد حق عليه باطل گرديد.

وي هميشه در انجام وظيفه و ايفاي مسئوليت، با سعي و كوشش زياد، فعاليت مي نمود و هر لحظه كار را براي اسلام و انقلاب عبادت مي دانست و چه عباداتي بهتر و بالاتر از اينكه در جبهه هاي حق عليه باطل به نبرد بپردازد طبق گفته همرزمانش ، شهيد ناصر با بودن گرماي طاقت فرساي جنوب ، حتي يك لحظه استراحت بي مورد را هم در جبهه براي خود حرام مي دانست و هميشه لباس رزم به تن داشت و آماده نبرد بود.

شهيد ناصر بعد از سال 62، كه وارد تيپ زرهي شد در اكثر عملياتها شركت كرد و از نفرات اولي بود كه براي سخت‌ترين كارها و جان فشاني ها در عمليات ، داوطلب مي شد . او هميشه عاشق شهادت بود و در مواقع تنهائي با خداي خود راز و نياز مي كرد و توفيق فيض شهادت را از خداوند طلب مي نمود.

عشق و علاقه و تعهد او به اسلام و انقلاب ، به علاوه ويژگي هاي اخلاقي ، تقوي و ايمان وي ، سبب گرديد تا او را به عنوان فرمانده گروهان زرهي انتخاب نمايند.

مدت پنج سالي كه در تيپ زرهي مشغول فعاليت بود ، هميشه عاشق جبهه و عمليات بود و هر وقت از عمليات عقب مي ماند مي گفت: سعادت نداشتم تا در عمليات شركت كنم و در هر عملياتي كه شركت مي كرد وقتي كه از خط مقدم به عقب بر مي گشت، احساس ناراحتي مي نمود و از فيض شهادت كه نصيبش نشده بود گريه مي كرد و اشك مي‌ريخت. از وصيت نامه اي كه از او به جاي مانده است بخشي از آن چنين گفته است : خدايا مرا كه ديگر جاي در اين دنيا ندارم و كسي را به جز تو ندارم ديگر ببر .

اخلاق و خصوصيات فردي 

شهيد ناصر به حدي خويشتن دار و با تقوي بود كه از هيچ محكمه اي ، به جز محكمه عدل الهي نمي ترسيد و واهمه اي نداشت و در برابر دشمنان اسلام و انقلاب و رهبر صريح بود و هميشه در هر زمان و هر لحظه چه در جبهه در برابر دشمنان خارجي و چه در پشت جبهه در برابر منافقين و ضد انقلاب ، محكم و استوار مي ايستاد. شهيد نادر بنا به فرمايش حضرت علي عليه السلام ، ياور مظلوم و دشمن ستمكار بود "كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا ” وي ضمن امر به معروف و نهي از منكر ، پيوسته در اين صدد بود كه اعمال و رفتار خود را خالصانه انجام دهد و بر اعمال خير و شايسته خود بيفزايد.

سوره مباركه واقعه را مكرر مي خواند، زيرا كه خداوند متعال وعده هاي بسياري در اين سوره به پرهيزكاران داده است. شهيد ناصر سعادتمند به مسئله تزكيه و خودسازي بسيار اهميت مي داد و بر وي نفس خويش مطالعه مي نمود و اعمال خود را موردمحاسبه و ارزيابي قرار مي داد . وي آيات قرآن را در مورد جهاد با نفس مطالعه مي نمود و هميشه سعي مي كرد در مشكلات خود از اين كتاب الهي استفاده نمايد.

در طول اين مدت و چند سال فعاليت و مبارزه شهيد ناصر عليرغم داشتن همسر و فرزند، هرگز به فكر تلاش در جهت كسب مسائل دنيوي نبود و نيات و اهداف واعمال خود را با امور دنيوي آلوده نمي ساخت.

وي درست ده ماه پس از شهادت برادرش شهيد نادر زنده بود. تنهائي و راز و نياز را خيلي دوست داشت. او علاقه خاصي به فرزندان برادر شهيدش داشت وشهيد نادر به خوبي برادرش شهيد ناصر را مي شناخت و ويژگيهاي او را مي دانست و به همين دليل برادرش ناصر را وصي خود قرار داده بود.

شهادت

شهيد ناصر مجدداْ به جبهه و منطقه عملياتي اعزام شد و در ماووت در روز هفدهم فروردین ماه 1366، زماني كه در كنار تانك خود ايستاده بود خمپاره اي از سوي دشمن بعثي مقابل او منفجر گرديد و دل پر از درد و رنج و غم وي را شكافت و با گفتن سه بار «يابن الحسن (عج)» به فيض شهادت نائل آمد و به ملكوت اعلي پيوست. تربت پاکش در «بهشت زهرا تهران» در جوار شهیدان دیگر این مرزو بوم میعادگاه عاشقان و عارفان پاکباخته است.



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده