در سی نهمین سالگرد شهادت شهید انقلابی « علی اکبر طهماسبی» منتشر می شود:
فردا بیست و دوم بهمن می باشد و قرار است که یک لشکر زرهی کرمانشاه به تهران بیاید و شما برای خنثی کردن این نقشه باید به خیابان ریخته و مقابله کنید و نگذارید که به تهران برسند و اگر نتوانستید مغلوبشان کنید...
خاطره آخرین شب با پدر بودن در کلام فرزند

نویدشاهد البرز:

شهید«علی اکبر طهماسبی» فرزند « علی اصغر» و « فاطمه» در سال 1308 در یکی از روستاهای « ساوه» چشم به جهان گشود. وی مداح اهل بیت بود و دارای سه پسر و سه دختر بود. که در تاریخ بیست و سوم بهمن ماه 1357 در جاده مرد آباد در یک جوششی مردمی شرکت کرده و به دست لشکر زرهی  که از کرمانشاه اعزام شده بود مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نایل شد و تربت پاک شهید در جوار امامزاده یحیی و در گلزار شهدای انقلاب اسلامی واقع است.

روایتی پسرانه از پدری که شهید راه انقلاب شد

شهید« علی اکبر طهماسبی» در سال 1308، در یکی از دهکده های اطراف ساوه در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود که متاسفانه در اوان کودکی پدرش را از دست می دهد و تحت کفالت مادرشان قرار می گیرد. وقتی ایشان هجده ساله می شود، به پیشنهاد مادر تصمیم به ازدواج می گیرد که خوشبختانه این موهبت الهی به زودی انجام شده و صاحب یک زندگی مشترک می شود.

اگر بخواهم از اخلاق و رفتار این شهید صحبت کنم سخن ها فراوان است اما به بخشی از آن اشاره می کنم. ولی از آنجایی که ایشان از یک هوش خدادادی برخوردار بود و ذهن تیزی داشت سریعا تمام مسائل و احکامی که در مساجد و مراکزی که سخنرانی می شد به ذهن خود می سپرد و یاد می گرفت. بسیار به مساجد و اماکن مذاهبی علاقمند بود، از بعضی از باسوادهای محل از لحاظ مسائل شرعی و عرفی داناتر بود .من خودم که فرزند ایشان بودم عجیب مورد توجه ام قرار گرفته بود که چطور بعضی از ماها که سواد داریم ،اندازه ایشان مسائل را درک نمی کنیم.

این یک هوش خدادادی بود که پروردگارش به وی ارزانی کرده بود.او با افراد نالایق، پست، بی نماز و با افرادی که نسبت به احکام الهی بی اعتنا بودند، رفت و آمد و معاشرت نمی کرد. او فقط با افراد متدین و صالح در ارتباط بود و همچنین نسبت به افراد خانواده احساس محبت و علاقه خاصی داشت و همیشه سعی می کرد با آنها خوش خوی و مهربان باشد و می خواست تمام افراد خانواده را با اخلاق اسلامی آشنا سازد و هرگز راضی نبود یک مورچه زیر پایش آزار ببیند، اینقدر این مرد باسخاوت و با گذشت بود.


یک شب قبل از اینکه به شهادت برسد، به مسجد محل رفتیم و  شخصی به نام «حاج آقا معطری» در مسجد بود که ایشان هم در یکی از جبهه های حق علیه باطل به درجه شهادت نائل گشت، حاج آقا معطری آن شب در مسجد به همه اعلام کرد که فردا بیست و دوم بهمن می باشد و قرار است که یک لشکر زرهی کرمانشاه به تهران بیاید و شما برای خنثی کردن این نقشه باید به خیابان ریخته و مقابله کنید و نگذارید که به تهران برسند و اگر نتوانستید مغلوبشان کنید، خسارتهای فراوان وارد کنید، پدرم از شنیدن این حرف منقلب و ناراحت شد.

وقتی به خانه آمدیم نزدیک دو ساعت با افراد خانواده صحبت کرد، از آنجاییکه به شهادتش آگاهی داشت حرف هایش بوی وصیت می داد. او گفت:شما هیچ ناراحت و نگران نباشید، فقط از من به شما نصیحت که اگر به مقام یا ثروتی دست یافتید هرگز خودتان را نبازید و همیشه جلب توجه تان به مستضعفان و ضعیفان باشد، هرگز پارتی بازی و طرف گیری نکنید که من از این اعمال شما راضی نخواهم بود. اگر می خواهید که من راضی باشم قرآن یاد بگیرید و مسائل شرعی و عرفی را که واجب است، یاد بگیرید.

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده