در سالروز شهادت
با شرکت در نماز جمعه و دعای کمیل و نماز جماعت وحدت را حفظ کنید که بزرگترین سلاح ماست، در مقابل دشمن مشت محکمی بر دهان ابر قدرتهای جهانخوار بزنید...
شهید «علی خرمن بیز» : با شرکت در نماز جمعه و دعای کمیل  وحدت را حفظ کنید


نویدشاهد البرز:

شهید» علی خرمن بیز « که نام پدرش«قربانعلی» و نام مادرش « زلیخا» می باشد که در بیست و ششم آذرماه سال1345 ، در شهر نظرآباد چشم به جهان گشود. وی در زمانی که هنوز محصل بود سنگر مدرسه را رها کرد و برای دفاع از وطن به جبهه «عین خوش» رفت و در بیست و دوم آبان ماه 1361، بعد از رشادتهای فراوان به شهادت رسید و پیکر پاکش در گلزار شهدای «نظرآباد» به خاک سپرده شد.


فرازی از وصیت نامه«شهید علی خرمن بیز» :

«ای کسانی که ایمان آورده اید،خدا را یاری کنید تا خدا هم شما را یاد کند.»

من با آگاهی کامل این راه را که همان راه حسین(ع) است انتخاب نموده و به ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین(ع) که از حلقوم خمینی کبیر بیرون آمده است. لبیک گفتم تا به این منافقین و دشمنان دین و اسلام اعلام نمایم که خمینی برای ما بت نیست ولی به عنوان یک برادر و رهبر بزرگ هر فرمانی راکه صادر کند جامه عمل خواهیم پوشاند.

من به عنوان یک برادر از شما مردم غیور و شهید پرور که باعث سربلندی همه ایرانیان در جهان هستید می خواهم که مبادا امام امت ، این قلب ملت، این هدیه خدا را تنها بگذارید ،مبادا باعث تاراحتی او شوید مبادا با رفتار و کردار خود از کمبودهای مصنوعی که این ضدانقلاب آمریکایی برایمان ایجاد کرده و می کند، از هدف خود منحرف شوید.

 با شرکت در نماز جمعه و دعای کمیل و نماز جماعت وحدت را حفظ کنید که بزرگترین سلاح ماست، در مقابل دشمن مشت محکمی بر دهان ابر قدرتهای جهانخوار بزنید.

و تو ای مادر که باعث افتخار من بودی و هستی تو که از شیره جان برای من دریغ نکردی و تو ای پدر جانم ! با  مهربانی که با من داشتی تا من از هیچ چیزی ناراحت نشوم. من که  قدرتی برای تلافی آن نداشتم قدم در این راه که راه خمینی است و همان راه دلخواه تو بود گذاشتم.

مبادا ناراحت من شوید، پدر و مادرم، اگر حتی جسد من را پیدا نکردید، سر قبر سایر شهدا بروید، بهشت زهرا و نظرآباد و سر قبر آنان گریه کنید.

پدر و مادرم ، مبادا با شهید شدنم هر کاری که می خواستید بکنید و کسی خواست حرفی بزند، بگویید که من شهید داده ام ، من می دانم پدر جان! شما این طور نیستید، خوب این وصیتی است که من به شما می کنم.

پدرو مادر من در این راه که راه خمینی است قدم گذاشتم تا راه کربلا را با سایر برادران باز کنم و من آرزویم این بود که شما را به کربلا ببرم به زیارت سالار شهیدان حسین بن علی ببرم.

و شما خواهران عزیزم از شما می خواهم که همچون تمام خواهران شهدا از همه گذشته همچون زینب با خطبه خود مشت محکمی بر دهان یاوه گویان و منافقین بزنید.

مادرم می خواهم مثل آن مادری باشی که 4 فرزند خود را در راه اسلام داده بود، وقتی که جسد چهارمین پسرش را آوردند گریه می کرد. وقتی از او پرسیدندکه برای چه گریه می کنی جواب می دهد چون من دیگر پسر ندارم که در راه اسلام بدهم.همچون مادری باش که پسر خود را با دست خود در قبر می گذارد.

و شما ای دوستانم نمازتان را بخوانید و در دعاهای کمیل و نماز جمعه ها شکر کنید و امیدوارم که بعد از من اسلحه به زمین افتاده مرا بردارید و راه من و سایر شهدا را ادامه دهید.

منظور از برداشتن اسلحه نه اینکه به جبهه بروید و اسلحه بگیرید و بجنگید. شما می توانید در همان نظرآباد باشید و نگذارید که منافقین به انقلاب، ضربه به انقلاب بزنند و تو ای برادرم تو تنها برادرم هستی، امیدوارم که در راه من کوشا باشی و از پدرم می خواهم که وقتی به سن چهارده سالگی رسید، او را هم به جبهه بفرستید و اگر او هم شهید شد ناراحت نشوید چون ما همه امانتهایی از طرف خداوند در دست شما هستیم  و اگر وقت آن برسد باید آن امانت را پس بدهید، چه بهتر که با سربلندی و افتخار این امانت را به صاحب اصلی اش برگردانید و در آن دنیا سعادتمند شوید.

خداحافظ شما پدر و مادر و تمام آشنایان و دوستان

دوستدار شما «علی خرمن بیز»

وصیت مرا در سر قبرم بخوانید.


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده