در سالروز شهادت شهید «عبدالرضا احسنی پور»
... دو تا عکس از امام خمینی (ره) آورد، و گفت: پدر جان! این دو تا رو ببین. کدام از اینها را من کشیده ام و کدامیک عکسی که دوربین گرفته است؟ پدر گفت: اصلا نتواستم تشخیص بدهم که کدامیک را فرزندم کشیده است! ایشان طراح ماهری بودند و خیلی بی عیب و نقص طراحی هایش...
طرح شهادت بر زندگی طراح ماهر«شهید عبدالرضا احسنی پور»

نویدشاهد البرز:

شهيد عبدالرضا احسني پور دربيست و چهارم مهر ماه درسال 1338،درشهر تهران چشم به جهان گشود. دوران تحصيلي را در «شهرتهران» باموفقيت سپري كردند. درهمان سالی که دیپلم گرفت دردانشگاه قبول شد و تا سال سوم دانشگاه را با نمرات عالي سپري كرد.

وی جوانی هنرمند به تمام معنا بود به رشته های هنری بسیار علاقه داشت او در رشته خطاطی و طراحی در سطح بالایی قرار داشت و ایشان در شغل معلمی هم بسیار کوشا بود و به نحو احسنت به شاگردانش خدمت می کرد. او بسیار با خدا و اهل تقوی بود و با کسانی که اهل نماز و روزه نبود و کسانی که خمس خود را پرداخت نمی کردند، رفت و امد نمی کرد.

يك سال مانده بود كه درسش تمام شود ازطريق تبليغات دانشگاه به خط مقدم جبهه اعزام شد. ايشان درجبهه در کارارشاد و تبليغات بود.

قابل ذكراست كه «شهيد احسني پور» از اول انقلاب و جنگ درجبهه ها به تعداد متعددي شركت داشت و هميشه از بسيج اعزام مي شد اين بارآخركه براي تبليغات به خط مقدم رفته بود. در تاریخ بیست و پنجم مهرماه سال 1365، درعمليات كربلاي يك شــركت كرد و در اين عمليات از ناحیه پا  مجروح شد و تركش خورد و پاي او از زانو قطع مي شود. وقتي براي كمك به پهلوي ايشان مي آيند. وي مي گويد: كه به كمك ديگر رزمندگان برويد كه مجروح شدند من حالم خوب است. وقتي دوستانش بر مي گردند ، مي بينند كه براثر خونريزي شديد ايشان به درجه رفيع شهادت نائل گرديده اند و پیکر مطهر شهید در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.


نقل قول و خاطره ای از پدر شهید:

« شهيد عبدالرضا احسني پور» درسال 1360، مادرش رااز دست داد و پدر ايشان همسرمجدد گرفت. اين شهيد هميشه به برادرها وخواهرهايش مي گفت كه مادر را اذيت نكنيد و با اوگرم و صميمي باشيد، ايشان درشب عروسي خودشان به همسر پدرشان مي گويد كه اگر شما نيایيد من هم نمي روم حتمأ بايد شماهم باشيد زيرا شما همانند مادرمن مي باشيد فرزند اول شهيد كه به دنيا آمد نام«نرجس» بود اسم دخترش راهم نرجس گذاشت ودومين فرزند دخترش راهم «فاطمه» نامگذاري كرد.


یک شب تا صبح چند بار به اتاق او رفتم دیدم که نور چراغ او هنوز روشن است و مشغول انجام کاریست وقتی خواستیم صبحانه بخوریم 2 عکس از امام خمینی (ره) آورد، و گفت پدر جان! این دو تا رو ببین. کدام از اینها را من کشیده ام و کدامیک عکسی که دوربین گرفته است؟ پدر گفت :اصلا نتواستم تشخیص بدهم که کدامیک را فرزندم کشیده است! ایشان طراح ماهری بودند و خیلی بی عیب و نقص طراحی هایش را انجام می داد.


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده