امیرغلام حسین گیلکی در روز دوم آذر 1360 مورد هدف گلوله های دشمن قرار می گیرد و به شهادت می رسد.
زندگینامه  شهید امیر غلام حسین گیلکی

مادر، میان دو نماز دعا کن که مشکلات حل شود و کارهایم برای خدا باشد

« از نامه شهید»


شهید امیر غلام حسین گیلکی در بیست و چهارم آذر ماه 1341 در تهران  متولد شد.

« علی اکبر» پدر امیر با همسرش « فاطمه»، مدتها بود که در خیابان هفده شهریور سکونت داشتند. همسایه ها و خویشاوندان برای دیدار مادر و نو رسیده اش به خانه آنها می آمدند و تولد سومین فرزند خانواده غلام حسین گیلکی را تبریک می گفتند.

امیر در دامان پر محبت مادر و در سایه مهر پدری رشد یافت و دوران کودکی را در محله خیابان هفده شهریور سپری کرد. او برای تحصیلات ابتدایی در همان محلّه به مدرسه رهنما در خیابان هفده شهریور رفت و سالهای تحصیلات ابتدایی را در آن مدرسه پشت سر گذاشت.

خانواده امیر در آمد چندانی نداشت و زندگی آنها همراه با سختی می گذشت. او پس از اتمام تحصیلات ابتدایی در مدرسه راهنمایی و هّاجی ثبت نام شد و این دوره را هم با موفقیت به پایان برد. اما تحصیلات او در مقطع دبیرستان به پایان نرسید و در کلاس دوم نظری، امیر درس و تحصیل را رها کرد و به فعالیت های انقلابی پرداخت.

با شروع نهضت امام خمینی (ره)، شور و هیجان مبارزه و انقلاب اسلامی سراسر کشور را در بر گرفت. امیر که از خانواده ای مذهبی و پایبند به مسایل دینی بود از همان روزهای اول انقلاب اسلامی، در حالی که نوجوانی پیش نبود، به صف تظاهرات و راهپیمایی ها پیوست و به دلیل اتفاقاتی که در منطقه ومحل سکونت آنها رخ می داد، شرایط حضورش در مبارزات انقلابی بیشتر و بیشتر می شد.

خبر شهادت بسیاری از مردم در روز هفدهم شهریور ماه سال 1357 در همه جای ایران پیچید. واقعه هفدهم شهریور سال 1357، فاجعه ای بود که در نزدیکی خانواده امیر اتفاق افتاد و جزئیات آن دهان به دهان در تمام خانه های محلّه گفته می شد.

امیر با دوستان هم محلّه خود در پخش اعلامیه های حضرت امام خمینی (ره)، تلاش و کوشش فراوان داشت تا اینکه با فرار شاه از ایران، روز 22 بهمن ماه سال 1357، امیر مانند همه مردم ایران پیروزی انقلاب اسلامی را تجربه کرد.

امیر پس از پیروزی انقلاب اسلامی به کمیته هایی که از نیروهای داوطلب مردمی برای پاسداری از انقلاب اسلامی در برابر نیروهای ضد انقلاب و عوامل رژیم گذشته تشکیل شده بود، پیوست و در حد توان برای محافظت از انقلاب اسلامی و خدمت به مردم کوشید.

حدود چهار ماه از پیروزی انقلاب اسلامی بیشتر نگذشته بود که که با فرمان حضرت امام خمینی (ره)، نهاد انقلابی جهاد سازندگی روز 27 خرداد ماه سال 1358، برای عمران و آبادانی روستاها و خدمت به محرومین کشور تشکیل شد. مردم داوطلب و جوانان پر شور از دانشگاههای کشور به این نهاد پیوسته و عازم روستاهای دور افتاده شدند.

امیر با معرفی فرزند شهید عباسعلی ناطق نوری، به جهاد سازندگی پیوست تا روح سرشار از عشق به خدمت خویش را رضایت بخشد. جهاد سازندگی با نیروهای داوطلب مردمی و جوانان مخلص و عاشق خدمت، فضایی معنوی و آکنده از صفا و صمیمیت برای کار و جهاد در راه خدمت به محرومین و مستضعفین داشت. امیر در این فضا، روح تازه ای یافت و با تمام وجود، زندگی اش را وقف جهاد سازندگی کرد.

با پیدایش نهادهای انقلابی مانند جهاد سازندگی، روز به روز خدمات نظام جمهوری اسلامی به محرومین گسترش می یافت و مردم طعم شیرین تشکیل نظامی مردمی و خدمتگزار را با تمام وجود احساس می کردند . با گذشت زمان دریچه های امید و شادی بیش از پیش در افق انقلاب اسلامی و پیش روی مردم گشوده می شد.

مدت زیادی از این تحرک و شور انقلابی در کشور نمی گذشت که با فرمان رهبر حزب بعث عراق، دشمن متجاوز در روز 31 شهریور سال 1359، مرزهای کشور را پشت سر نهاده و پای تجاوز به میهن اسلامی گذاشت. خبر حمله هواپیماهای متجاوز دشمن به تهران و چند شهر دیگر، در همه جای ایران به سرعت از رادیو پخش شد و در پی آن حضرت امام خمینی (ره) با سخنرانی حماسی و شجاعانه، مردم را به دفاع و مقاومت فرا خواندند.

از آن روز مردم با شور و هیجان داوطلبانه روانه جبهه های جنگ در مناطق غرب و جنوب کشور شدند. جهاد سازندگی نیز در کنار مردم با تشکیل ستادهای پشتیبانی و مهندسی جنگ، سازمان مناسبی را برای پشتیبانی جبهه ها به وجود آورد. این ستاد با جذب، آموزش و اعزام نیروهای داوطلب، نیازهای جبهه را تأمین می کرد و با جمع آوری و ارسال کمک های مالی و جنسی مردم، لوازم موردنیاز رزمندگان را فراهم می آورد.

در روزهای اول جنگ همکاران جهاد سازندگی در مناطق مورد تهاجم، علاوه بر انجام خدمات مهندسی و فعالیت های پشتیبانی، سلاح بر دست، در کنار رزمندگان به نبرد با دشمن می پرداختند.

امیر از اولین روز های جنگ کوشید به منطقه عملیاتی اعزام شود و چون نزدیک سن خدمت سربازی بود، به اداره نظام وظیفه مراجعه کرد. اما او را به دلیل کم بینایی چشم نپذیرفته و از خدمت معاف کردند.

امیر هر چه اصرار کرد فایده نداشت او می خواست معافیت خود را به کس دیگری که مایل بود، بدهد و خودش به جبهه رود، اما در اداره نظام وظیفه این تقاضا پذیرفته نشد.

اراده امیر استوارتر از آن بود که با معافیت سربازی، دست از نبرد با دشمن بر دارد. به همین دلیل به مراکز آموزشی ستاد پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی مراجعه کرد و آموزش های اولیه و مقدماتی نظامی را فرا گرفت تا به هر ترتیب شرایط حضورش در جبهه را فراهم سازد.

بالاخره روز موعود فرا رسید. امیر برای اولین بار از سوی جهاد سازندگی در آبان ماه سال 1360 عازم یک مأموریت 45 روزه شد. او در جنگ های نا منظم در کنار رزمندگان داوطلب قرار گرفت و در منطقه ریجاب و تپه های دالاهو به رویارویی با دشمن متجاوز پرداخت. او تدارکات عملیات را بر عهده داشت و همپای رزمندگان دیگر اسلحه بر دوش با نیروهای دشمن می جنگید.

روز دوم آذر ماه سال 1360 بود که تهاجم رزمندگان برای دستیابی به ارتفاعات دالاهو آغاز شد. سختی پیشروی در ارتفاعات، مانع حرکت رزمندگان نبود. با گذشت ساعاتی از نبرد مستقیم با دشمن، نشانه های پیروزی آشکار شد. امیر در میان بارش تیرهای مستقیم دشمن، لحظه ای از مبارزه دست بر نداشت. او چند مزدور دشمن را به خاک انداخت و با همرزمانش به سوی ارتفاعات پیشروی کردند.

لحظه های پیروزی و شادی، ندای الله اکبر امیر را بلند کرد، او در حالی که ایستاده و تکبیر می گفت، از سوی دشمن هدف گلوله های کالیبر 50 قرار گرفت و 6- 5 گلوله سینه مالامال از عشق و ایمان وی به جهاد و شهادت را نشانه رفت. سینه شکافته امیر، بدنش را از خون پاکش گلگون ساخت. او بر زمین افتاد و بر خاک میدان نبرد به شهادت رسید.

همرزمان امیر کوشیدند او را به عقب بیاورند اما تیر اندازی دشمن و شدت درگیری مانع آنها بود. پس از آرام شدن منطقه و فرار دشمن، دوستان برگرد پیکر امیر حلقه زده و او را به پایین منتقل کردند .

روز پنجم آذر ماه سال 1360 جمعیت زیادی از مردم و همکاران و همرزمان امیر برای تشییع پیکر او گرد آمده بودند، دو خواهر و برادر شهید « امیر غلام حسین گیلکی» در کنار پدر ومادر، با اشک های چشم و سوز دل، با پیکر آن شهید گفتنی های خود را گفته و روی مهربان اش را برای آخرین بار بوسیدند.

پیکر آن شهید تا بهشت زهرا بر فراز دست های مردم تشییع شد و در قطعه 24 شهدا ردیف 111 شماره 9، در بستر خاک آرام گرفت، اما مادرش یاد آن روزی بود که امیر از در خانه بیرون رفت، آن روز که به یاد امام حسین (ع) افتاده بود و زیر لب می گفت:

« خدایا امانت تو را به خودت دادم، آن را از من بپذیر.»

و به راستی او امانتی بود که نزد خالق خود بازگشت و نام آن شهید در دفتر حماسه سازان دفاع مقدس و سنگر سازان بی سنگر جهاد سازندگی برای همیشه جاودانه ماند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده