پدر شهید مدافع حرم، طهماسبی:
پدر شهید حاج مهدی طهماسبی، نخستین شهید مدافع حرم از کاشان می‌گوید: مردم خودشان را صاحب عزا می‌دانستند. وقتی ما آمدیم، جلوی در حیاط بنر زده بودند، چلچراغ گذاشته بودند. خودشان مسجد گرفته بودند.
مردم کاشان خود را صاحب عزای حاج مهدی می‌دانستند

عبدالکریم طهماسبی پدر شهیدمدافع حرم، حاج مهدی طهماسبی درباره این شهید به نوید شاهد گفت: فرزندم سال 1381 وارد دانشکده افسر سپاه شد و سال 85 ازدواج کرد. از او دو فرزند بود به نام های امیرمحمد هفت ساله و حسین دو ساله به یادگار مانده است. بچگی‌هایش بسیار شیطان و البته معطوف به خانه بود. خیلی هم خجالتی بود.

وی با بیان این‌که پسرش از مربیان برجسته دانشگاه افسری امام حسین(ع) بود، افزود: تخصص حاج مهدی «تخریب» بود و در سوریه تخریب را به بچه‌های افغانستانی و پاکستانی و عراقی آموزش می‌داد.


مردم کاشان خود را صاحب عزای حاج مهدی می‌دانستند

پدر شهید طهماسبی درباره چگونگی علاقه‌مند شدن فرزندش برای رفتن به سوریه توضیح داد: از سه چهار سال قبل مشتاق به دفاع از حرم بود. از نجف تا کربلا را پیاده رفت و از آقا امام حسین(ع) خواست که او را به عنوان سرباز مدافع حرم قبول کند. معتقد بود که ایشان هر کسی را در خیمه‌شان راه نمی‌دهند و باید بخواهند تا ما بتوانیم به سوریه برویم. همان وقت‌ها نام‌نویسی کرد و در سال 84 نوبت او رسید و به عنوان نیروی رزمی به سوریه اعزام شد. در عملیات الزهرا(س) (آزادسازی خان‌طومان )بود. او در چند عملیات هم شرکت کرد اما کار اصلی‌اش رزمی بود. وقتی متوجه شدند که او مربی رزمی‌کار است، از سایر نیروها جدایش کردند و در امر آموزش از او استفاده می‌کردند.

وی ادامه داد: برای این‌که بار دوم (13خرداد سال 95) به سوریه اعزام شود، خیلی پافشاری می‌کرد اما فرماندهانش قبول نمی‌کردند. برای رفتنش خیلی سختی کشید. دائماً نماز شب می‌خواند و دعا می‌کرد. کتاب «اسماءالله» نوشته ملاشریف‌الله کاشانی و دعاها و اذکاری از ایشان را می‌خواند که دعایش مستجاب شود. در سه تا از پیامک‌هایش به فرمانده‌اش، او را به حضرت زهرا(س) و به حضرت زینب (س) قسم داده بود که بگذار به سوریه بروم. در آن‌جا بچه‌ها به من نیاز دارند. عاشق رفتن بود. بالاخره رفت و به آرزویش هم رسید و پنج روز پس از اعزام (16 خرداد1395) به همراه دورزمنده عراقی به علت اصابت دو فروند موشک به محل استقرارشان به شدت سوخت و به شهادت رسید.


مردم کاشان خود را صاحب عزای حاج مهدی می‌دانستند

عبدالکریم طهماسبی ادامه داد: برای بدرقه او که به فرودگاه رفتیم، دختر بچه‌ای حدودا 13 ساله سیاه چهره‌ای با چادر گل گلی در صف بازرسی آمد و به پسرم گفت که تو شهید می‌شوی. آقا مهدی گفت که ایشاالله با پیروزی برمی‌گردیم. دختر بچه حرفش را تکرار کرد. بار سوم هم آن دختر به مهدی گفت شما چهره‌ات خیلی نورانی است. به من الهام شده که شما شهید می‌شوی. مهدی لبخند بسیار زیبایی به دختر بچه زد و گفت اگر خواست خدا این است که ما شهید بشویم، آن هم پیروزی است. دختر بچه به سمت مادرش دوید و من به مهدی گفتم این دختربچه چه کسی بود؟ گفت دختر شهید سالاری، اولین شهید مدافع حرم از استان بندرعباس است که با مادرش به زیارت حضرت زینب(س) می‌روند.


مردم کاشان خود را صاحب عزای حاج مهدی می‌دانستند

پدر شهید طهماسبی وی را فردی بسیار مهربان، خانواده دوست و عاشق همسر و فرزندانش دانست و گفت: برای برنامه‌ریزی تربیت فرزندان سخت کار می‌کرد و روزهای جمعه را به خانواده اختصاص می‌داد. کارهای فرهنگی هم انجام می‌داد. داور درجه یک فوتبال از استان قم بود. چند مراسم را هم در هتل المپیک قم و در ورزشگاه آزادی برایش گرفتند. حتی در «برنامه 90» حسین ترکی (داور بین‌المللی) درباره اخلاقیات فرزندم صحبت کرد.

وی در این باره ادامه داد: در دوران فراغتش عشق و علاقه‌اش «فوتبال» بود. اگر مسابقاتی برگزار می‌شد، حتی اگر در ماموریت یا پشت فرمان بود، با رادیو مسابقات را گوش می‌داد. با ماشین شخصی خودش هم می‌رفت تا مسابقات را در استان‌های مختلف از نزدیک ببیند. بعد از شهادتش در هر استان برایش مراسم گرفتند. حاج مهدی دو کلیپ برای حضرت زینب(س) ساخته بود. تئاتر اجرا می‌کرد. عشق و علاقه عجیبی به مستضعفین داشت و همیشه سبد کالا تهیه می‌کرد و برای بعضی از خانواده‌های مستضعف می‌برد.

این پدر شهید با اشاره به این‌که حاج مهدی طهماسبی خادم افتخاری جمکران و حافظ 6 جزء قرآن کریم بود، افزود: نماز شب او ترک نمی‌شد. احترام عجیبی به پدر و مادر داشت. هر وقت به کاشان می‌آمد، دست من و مادرش را می‌بوسید. به مناسبت روز مادر گفت من امروز از تمام دانشجویان قول گرفتم که هر کی به خانه می‌رود دست پدر و مادر را ببوسد. می‌خواهم یک قدم از دانشجویانم جلوتر باشم. آمدم کف پایتان را ببوسم. همین کار را هم کرد.

وی دربیان خاطراتی از هنگام دومین اعزام حاج مهدی طهماسبی به سوریه گفت: مهدی قبل از رفتنش دو سه بار گفته بود که من شهید می‌شوم و گفت که بابا من در این سفر شهید می‌شوم و تو را هم برای سخنرانی دعوت می‌کنند. هر جا که می‌روی حرف خوبی بزن. در فرودگاه امام خمینی(ره) وقتی که من در حال درآوردن کوله پشتی‌اش از صندوق عقب ماشین بودم، در گوش من گفت که این سفری که می‌روم سفر آخر است. بر نمی‌گردم. این‌جایی که من را پیاده می‌کنی، سالن خروج حضرت امام(ره) است. اگر خواستی بیایی جلوی جنازه‌ام، باید به سالن ورودی بیایی.


مردم کاشان خود را صاحب عزای حاج مهدی می‌دانستند

عبدالکریم طهماسبی درباره نحوه به شهادت رسیدن فرزندش توضیح داد: ایشان در کوچه با دو موشک کرنه بوده این موشک ها ساخت فرانسه بوده، فرانسه ساخته و در اختیار ترکیه گذاشته. هر کدامش 350 میلیون تومان ارزش دارد. مهدی را با موشک زده بودند. ما بعدا از محل شهادت عکس گرفتیم.

وی ادامه داد: مادرش یک روز قبل از شهادت حاج مهدی در خانه ندای «لاحول و لاقوه الا بالله» می‌شنود و فکر می‌کند که من هستم. ظهر ماه رمضان بود. بالای سر من ‌آمد. من خسته و خوابیده بودم. متوجه می‌شود که این صدا، عادی نیست. فردای آن روز عروسم تقریبا ساعت‌ دو بعداز ظهر می‌گوید که آقا مهدی شهید شده. ناخودآگاه صلوات فرستادم و گفتم انالله و اناالیه راجعون. مهدی آرزوی شهادت داشت و ما هم راضی بودیم. چون واقعا عاشق این کار بود. در این چند ماه آخر خیلی عوض شده بود و روحیات خاصی پیدا کرده بود.

این پدر شهید با اشاره به آخرین خوابی که از فرزندش دیده بود، گفت: دیدم مهدی به این‌جا آمده، نماز می‌خواند. عبای من را به تنش کرده بود. بهش گفتم عبای خودت را نپوشیدی و عبای من را به تنت کردی. خندید و آرام به کمرش زدم و گفتم فکر کنم عبا را اشتباه برداشتی. قبلش هم به خوابم آمده بود و می‌گفت بابا نظرت چیه؟ گفتم در مورد چی؟ گفت در مورد این‌که من رفتم شهید شدم. گفتم خوش به سعادتت راهی که خودت دوست داشتی رفتی و مدال افتخار گردن ما گذاشتی.

وی درباره واکنش مردم نسبت به شهادت فرزندش اظهار کرد: مردم خودشان را صاحب عزا می‌دانستند. وقتی ما آمدیم، جلوی در حیاط بنر زده بودند، چلچراغ گذاشته بودند. خودشان مسجد گرفته بودند. میز، صندلی، شربت، کیک و سخنران گرفته بودند و هماهنگ کرده بودند. وقتی ما آمدیم، خود مردم صاحب عزا بودند. بعد از آن هم همه محلات در کاشان برای آقا مهدی مجلس گرفتند و ما را دعوت کردند. مدارس و آموزش و پرورش، همه دبیرستان‌ها ما را برای صحبت دعوت کردند. حتی دبستان‌هایی که بچه‌های کوچکتری داشتند، پایه ششم را با مینی‌بوس به خانه ما می‌آورند و با آن‌ها صحبت می‌کردیم. آموزش و پرورش برای سیره شهدا برنامه‌ریزی کرد. هیات‌ها هم برنامه‌ریزی کردند. حتی روستاهای کاشان، روزهایی ما را برای صحبت درباره ویژگی‌های آقامهدی دعوت می‌کنند.


مردم کاشان خود را صاحب عزای حاج مهدی می‌دانستند

عبدالکریم طهماسبی با بیان این‌که مهم‌ترین وصیت حاج مهدی به بازماندگان تبعیت از حضرت امام خامنه‌ای بود، گفت: در تمام وصیت‌نامه‌اش روی این نکته حساس بود که گوشتان به دهان آقا باشد و ببنید که آقا چه می‌گویند. پیروی از ولایت فقیه کنید. نگران برخی افرادِ اطراف آقا بود و می‌گفت که به ظاهر می‌خواهند کمک کنند ولی اذیت می‌کنند. بینش سیاسی داشت. اگر در فضای مجازی شبهه‌ای ایجاد می‌شد، اهانتی به مدافعان حرم می‌شد یا اگر به حاج قاسم سلیمانی حرفی زده می‌شد پاسخ می‌داد. شاعر بود و برای حاج قاسم سلیمانی و مقام معظم رهبری شعر گفته بود. فایل‌های صوتی‌اش را با صدای خودش داریم. واقعا خودش یک هادی سیاسی بود. بصیرت داشت و در مجالس روشنگری می‌کرد. عقلانی پاسخ می‌داد. خیلی هم زیبا جواب می‌داد که کسی هم دلخور نشود.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده