سی پنجمین سالروز شهادت شهید محمد معدنی
چونکه میبینم که کشور اسلامیمان در جنگ با کفار بعثی می باشد و مزدوران بعثی به آب و خاک و ناموسمان تجاوز می کنند لذا با عنوان یک فرد مسلمان برخود واجب می دانم که من هم یک سهم کوچک برگردن دارم ودین خود رابرطرف می نمایم و این است که در جنگ شرکت کردم .
گذری بر زندگی  وصیت شهید محمد معدنی / به گفته شهید دلیل جهادش چیست؟

نوید شاهد البرز:

"شهید محمدمعدنی" فرزند حسن در تاریخ ششم تیرماه سال 1344 درخانواده ای مومن و مذهبی ازاقشارمتوسط اجتماع درروستای "هیو" در منطقه ساوجبلاغ دیده به جهان گشود. درسن دو سالگی شهید باتفاق خانواده به شهر نظرآباد مهاجرت کردند و در آن شهر ادامه زندگی داد.

شهید دوران کودکی تحصیلات خود را درشهر نظرآباد گذراند، ایشان پس از پایان دوره ابتدایی تحصیلات وارد مقطع راهنمائی شد و درسال دوم راهنمائی تحصیل می کرد که مردم آزاده ایران مبارزات انقلابی خود را به اوج رسانید و هر روز جوانان بسیاری در راه اعتلای پرچم اسلام در کشور ونابودی رژیم طاغوت پرپر می شدند تا نهال انقلاب به ثمرنشیند. اونیز درکنارسایرجوانان و نوجوانان انقلابی با وجود سن کم به تظاهرات می رفت و در مبارزات شرکت می کرد.

پس ازپیروزی انقلاب شهید به منظور یاری خانواده در امرارمعاش دست از تحصیل کشد و به کار و فعالیت روی آورد. تا پدر را در امرار معاش خانواده پرجمعیت خویش یاری رساند. پس از مدتی کار و تلاش درکنارپدرجنگ تحمیلی آغازشدو مرزهای ارزشمند میهن اسلامی ما در آتش جنگ شعله ورشدند .

ازآن پس شورتازه ای در سر محمد پیدا شد و می خواست به هرنحو ممکن به جبهه برود و در دفاع از میهن و دین اسلام نقشی مثبت ایفا نماید .

به هرترتیب ممکن به خواسته خود جامه عمل پوشانید و پس از طی دوره آموزشی در پایگاههای بسیج روانه میادین جنگ شد و مردانه و استوار در مقابل دشمن زبون ایستاد.

درطی سه مرحله به جبهه ها اعزام شد و هرباربه دیدن روی مهدی (عج) و عشق شهادت با خانواده وداع می کرد.

سرانجام پس از9 ماه حضور پرفیض و برکت درمناطق جنگی درتاریخ دوازدهم تیرماه سال 61 درآستانه سن 18 سالگی در منطقه غرب کشور به فیض عظیم شهادت نایل گشت. پیکر پاکش در بهشت رضای شهر "نظرآباد" محل سکونتش به آرامش ابدی رسید و مزارش زیارتگاه اهل حقیقت گردید.

فرازی از وصیت نامه شهید:

اینجانب محمد معدنی باتوکل به خداوند باری تعالی که هستی و نیستی در ید قدرت اوست به همراه حمد و ستایش او که نعمات خودرا برما ارزانی داشته وصیت نامه خود را می نویسم .

چونکه میبینم که کشور اسلامیمان در جنگ با کفار بعثی می باشد و مزدوران بعثی به آب و خاک و ناموسمان تجاوز می کنند لذا با عنوان یک فرد مسلمان برخود واجب می دانم که من هم یک سهم کوچک برگردن دارم ودین خود رابرطرف می نمایم و این است که در جنگ شرکت کردم .

اگرمن به شهادت آرزوی دیرینه ام رسیدم، مرا در زادگاه خویش نظرآباد دفن کنید و به مادرم بگویید بسان مادر رهبرم حسین (ع) عمل نماید و به خواهرم بگوئید: زینب گونه پیام شهدا رابه اعماق اعصارفریاد زند.

گریه و زاری نکنید زیرا که راهم راه حسین (ع) است و پیام هرشهید خون است و پیام من جانم را درراه اعتلای اسلام و استقلال میهن اسلامی فدا کردم و این آخرین پیام من برای خانواده و دیگر فامیلها و آشنایان و تمام ملت مسلمان، هیچ وقت روحانیت مبارز را فراموش نکنید که اگرپشت روحانیت را خالی کنید، روحانیت شکست می خورد و اگر روحانیت شکست خورد، اسلام شکست می خورد و اگراسلام شکست بخورد، فکر کنید چه مصیبتی به بارمی آید.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده