سالروز عملیات کربلای یک
سرانجام شهید اصغر اسکندری در تاريـخ اول تیر 1365 در عمليات كربلاي يك در منطقه مهران پس از حماسه آفريني ها و رشادتهاي بسياري كه از خود بجاي نهاد، به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و به لقاء ا... پيوست...
یاد و خاطره شهیدی از تبار عملیات کربلای یک در مهران؛ شهید اصغر اسکندری

نوید شاهد البرز:

"شهيد اصغر اسكندري" در سال 1345 در تهران در خانواده اي مذهبي و زحمتكش ديده به جهان گشود. پس از طي دوران كودكي خويش در آغوش گرم و پرمهر و محبت خانواده در 7سالگي به مدرسه رفت و پس ازطي دوره ابتدائي تا كلاس دوم راهنمائي به تحصيل ادامه داد و پس از آن ترك تحصيل نمود و به كار كردن مشغول شد.

شهيد در زمان انقلاب در اكثر راهپيمائيها و تظاهراتها شركت داشت و پس از پيروزي انقلاب در صحنه حضور داشت. در سپاه پاسداران عضو شد و به جبهه هاي جنگ حق عليه باطل رفت و با شهادتش سند رسوائي صداميان را امضاء كرد.

او در زمان جنگ از طريق بسيج عازم جبهه هاي جنگ حق عليه باطل گرديد و به مبارزه با دشمنان پرداخت و سپس به عضويت سپاه پاسداران در آمد و به مبارزاتش برعليه منافقين و ضد انقلابيون ادامه داد و بارها عازم جبهه هاي جنگ حق عليه باطل گرديد.

سرانجام شهید اصغر اسکندری در تاريـخ اول تیر 1365 در عمليات كربلاي يك در منطقه مهران پس از حماسه آفريني ها و رشادتهاي بسياري كه از خود بجاي نهاد ، به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و به لقاء ا... پيوست.


"فرازی از وصیت نامه شهید"

بسم رب الشهدا و الصديقين‌اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله

استغفر الله الذى لا اله الله هو الحى القيوم

با عرض سلام خدمت صاحب الزمان امام عصر (عج) و با درود و سلام به امام امت رهبر كبير انقلاب امام خمينى و بادرود بروان پاك شهيدان اسلام . وصيت نامه احقر عباد الله اينجانب اصغر اسكندرى پس از عرض سلام خدمت پدر عزيز و مادر مهربان، اميدوارم كه مرا ببخشيد چون كه من به غير از مزاحمت براى شما سودى نداشتم. اميدوارم كه مرا حلال بفرمايد و از كليه دوستان و آشنايان از قول من حلاليت بطلبيد. خدمت خواهرانم سلام مى رسانم و اميدوارم كه شما هم مرا حلال كنيد و سعى كنيد در زندگى پيرو خط امام عزيز و اسلام باشيد. خدمت برادرانم سلام عرض مى كنم و اميدوارم كه شما هم مرا حلال كنيد و سعى كنيد درستان را خوب بخوانيد تا اينكه فردى مفيد در اجتماع باشيد و در خط امام باشيد مسائلى كه اگر توانستيد برايم انجام بدهيد.

يك سال نماز و يكسال روزه برايم انجام دهيد و مرا در گلزار شهداى امامزاده محمد دفن كنيد و ديگر وصيت اينجانب حقير كه در خط امام باشيد و او را دعا كنيدو براى پيروزى اسلام و مسلمين دعا كنيد و براى من هرشب جمعه طلب مغفرت كنيد و از منافق بپرهيزيد.

و السلام 17 /11 /64


خاطرات از زبان همرزمان شهيد (علی شهبازی) :


با درود و سلام برمنجي عالم بشريت صاحب الزمان و با درود و سلام به روان پاك شهيدان گلگون كفن از كربلاي خميني و كربلاي لبنان و فلسطين اشغالي و ديگر بلاد مسلمين باز هم به روان پاك شهيدان كه حق بزرگي برتمامي ما دارند كه بانثار جان خويش در راه پاسداري از اسلام دين و قرآن و مملكت تا آخرين قطره خون خود در برابر ظلم و صدام خائن دست نشانده ابر قدرتهاي جنايتكار ايستادگي نمودند.

 "شهيد اصغر اسكندري" را روزي در منطقه "شاخ سومر" مشرف به "سد دربنديخان" و شهر حلبچه عراق ملاقات نمودم و بعداز چندي صحبت و خوش و بش ايشان جهت آوردن مهامت دوشكا به سمت شاخ شميران حركت كرد و دو روز بعد مراجعت كرد به منطقه شاخ سومر بچه ها كه اصغر را ديدن خيلي خوشحال شدند و بعد از حال و احوال علت تاخير و دير آمدن را جويا شديم.

گفت: كه قاطر به ته دره سقوط كرد و تمام مهمات به ته دره ريخته حتي خود قاطر هم به ته دره رفته بود و ايشان در منطقه كردستان يك شب تك و تنها بدون سرپناه در زير باران شديد شب را به صبح رساند. فقط اين كار را به خاطر رضاي خدا و در راه اسلام و قرآن انجام مي دهد و سپس تمام مهمات را تنها به بالا آورده بود و حتي كمك قاطر هم كرده بود، تابه بالاي دره رسيده و تمامي بچه ها از مهرباني و ايثار ايشان به حيرت آمدند كه جان خود را به خطر انداخته و به پائين دره رفته تا حيواني را از مرگ نجات دهد و از طرف ديگر نگذاشته بود كه حتي يك دانه فشنگ و  یك گلوله خداي نا كرده به دست ضدانقلاب بيافتد و بر عليه نيروهاي اســلام به كارگرفته شود.


خاطره اي ديگر به نقل از همین همرزم :

روزي حدود ساعــت 5:5 بعدازظهر بود و فصل پائيز كه آفتاب زود غروب مي كند و هنگامي كه آفتاب غروب مي كند. رفت و آمد و عبور و مرور در جاده ها به دليل امنيت ممنوع مي باشد و ميني كاتيوشاي ما آنروزمي خواست، تغييرموضع بدهد و در هنگام روز تاجائي كه امكان داشت، وسائل و تجهيزات خود را انتقال داده بود و مقداري مهمات و خود قبضه ميني كاتيوشا كه ماشين قبضه را حمل مي كند. ماشين خراب بود و در آنجا مانده بود و نبايد شب بدون نگهبان در آنجا مي ماند لذا غروب به ما گفتند كه با ماشين برويد، مهمات و ماشين را بکسل كنيد و بياوريد.

من هنگامي كه مي خواستم از قرارگاه خارج شوم، شهيد اصغر اسكندري را ديدم. گفتم: مي آئي بامن برويم، ميني كاتيوشا را بياوريم، ايشان بدون لحظه اي درنگ سوار ماشين شد و با يك نفر ديگر بسوي قبضه رفتيم. وقتي رسيديم، آنجا هوا تاريك شده بود تا مهمات را بار زدیم و ماشين را بگسل كرديم. هوا خيلي سرد بود. به ايشان گفتم: اصغر بالاي ماشين مي روي؟  گفت: بله و با اسلحه خود بالاي ماشين نشست و براي تامين وقتي به قرارگاه رسيديم كه حدود يك ساعت و نيم در راه بوديم. اين قدر سردش شده بود كه ديگر توان صحبت كردن هم نداشت حقا كه لياقت شهادت در راه اسلام را داشت چون كه از دل و جان به اسلام عشق مي ورزيد و ديگر اينكه هميشه در حال فعاليت بود و لحظه اي بيكار نمي نشست.



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده