در گفت و گو با مصطفي پسر شهيد سردار شهيد" هوشنگ ورمقاني" مطرح شد/
دوشنبه, ۰۱ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد: "پدر به محض ديدن خودكار در دستانم در هم آشفت و با تندي به من گفت : پسرم اين خودكار اداري و براي سپاه است. در همان زمان خودكار مرغوب تري براي من تهيه كرد و گفت: عزيزم خودكار مهم نيست مهم رعايت حق بيت المال است"



به گزارش خبرنگار نويد شاهد، مصطفي ورمقاني فرزند ارشد سردار شهيد هوشنگ ورمقاني، متولد 62 است. او هنگام شهادت پدر 15 ساله داشته و آن روزها را مثل آينه در جلوي ديدگانش به خاطر دارد.
به مناسبت سالگرد شهادتش پدر بزرگوارش گفت و گويي ترتيب داديم كه با هم مي خوانيم:

بيت المال حتي يك خودكار

از خصوصيت بارز پدرش از او سؤال مي كنيم مصطفي مي گويد "يكي از بارزترين خصوصيات اخلاقي پدرم رعايت بيت المال بود . پدرم شديدا به بيت المال حساسيت داشت به طوري كه شايد كسي به حساسيت او پيدا نشود. يادم مي آيد زماني كه كودكي دبستاني بودم روزي خودكاري از كيفش برداشتم تا بنويسم. پدر به محض ديدن خودكار در دستانم در هم آشفت و با تندي به من گفت : پسرم اين خودكار اداري و براي سپاه است. در همان زمان خودكار مرغوب تري براي من تهيه كرد و گفت: عزيزم خودكار مهم نيست مهم رعايت حق بيت المال است. اگر از اين خودكار استفاده كني استفاده از حق بيت المال برايت عادت مي شود."

آمبولانس سپاه هم بيت المال است

مصطفي در حالي كه ياد پدر برايش زنده شده بود ادامه داد" از گذشته تا كنون مادرم از ناراحتي قلبي رنج مي برد . قرار بود مادر را براي بستري به تهران بياوريم همكاران و فرماندهان پدرم از او خواسند تا با امبولانس سپاه مادرم به تهران آورد در حالي كه هر كسي فرصت استفاده از اين شرايط را ممكن است داشته باشد."

در آرزوي ماشين سواري اداري و آن هم باز بيت المال

يك ماشين شيك از فرماندهي به پدرم داده بودند براي وظايف اداري. مسير عبور اين ماشين از جلوي در مدرسه ما بود در آن روزها من بسيار علاقه مند بودم تا در برف سنگين و سرماي سوزان سنندج به سان ديگر دوستانم كه پدرشان از ماشين ادره براي به مقصد رساتندن انها استفاده مي رد استفاده كنم راننده با اشرافي كه به اخلاق جدي و رئوف پدرم داشت ممانعت مي كرد..و اين جز برنامه خواهش هر روزه من از پدرم شده بود پدرم بعد از سه ماه اصرار با لبخندي دلنشين به من گفت: ا"ين جيب حاجي ميرزعلي(پدر بزرگ من كه از خوانين كردستان و بسيار متمول بود) نيست". پدرم من را با اين عبارت راضي مي كرد و مي گفت" اگر از يت المال استفاده شخصي كنم، فردا روز خدا يقه مرا مي گيرد" اين در حالي بود كه كساني كه درجه نظامي پايين داشتند و يا دفتر دار بودند سوار مي شدند، اما پدرم حتي يكبار هم مرا سوار نكرد.

جادبه مجذوب كننده شهيد ورمقاني

مصطفي مي گويد: پدرم انسان بسيار با صفايي بود به طوري كه همه شيفته جاذبه كاريزماتيكش مي شدند و اكنون همه به نيكي از او ياد مي كند وشايد برايتان جالب باشد هيچ كس از او كوچكترين خاطره بدي ندارد با اينكه همواره لباسي ساده بر تن داشت و درجه هايش را علي رغم توبيخ ها استفاده نمي كرد و خيلي ها او را با سرگرد و ستوان اشتباه مي گرفتند در حالي كه او سرهنگ تمام بود محال بود كه كسي با او حرف بزند ولي جذبش نشود، در همين رابطه يادم مي آيد كه يه نفر به دليل از دست دادن عزيزانش در تصادف دچار مشكلات روحي- رواني شده بود همه گفتند تنها كسي كه مي تواند او را از اين حال و وضع نامناسب روحي نجات دهد ورمقاني است و همين طور هم شد. من هم اكنون كه از او صحبت مي كنم احساس مي كنم هست و يا تازه شهيد شده به درستي كه پدر مرا به ياد اين شعر سعدي مي اندازد كه" نام نيكو گر بماند ز آدمي/ به كز او ماند سراي ماندگار "

خوشبختانه شباهت ظاهري من با پدرم به قدري است كه همه با اذعان به اين مسئله خاطره اي جديد از پدرم را ياد آوري مي كنند و با گذشت 15 سال از شهادتش هنوز چيزهاي جديد و جالبي از شخصيت ويژه او مي شنوم و كسي در اين منطقه نيست كه از او خاطره خوبي نداشته باشد. پدرم جزو دانشجوي ممتاز دافوسي بود و تنها نيروي بومي استان كردستان بشمار مي رود كه دوره دافوس را گذرانده است.

نقشي كليدي ايشان در سپاه كردستان فراموش نشدني است و يكي از مهمترين عواملي كه باعث امنيت كردستان شد خلاقيت شهيد هوشنگ در استفاده از پپايگاه مردمي و بومي بود چرا كه او به وسيله نيرو هاي بومي و دادن قدرت به كردهاي منطقه توانست از اين خطه دفاع كند او انسان بسبار متواضع و خاكي بود و همه او را با اين صفت مي شناسند. او يك نظامي به تمام معنا بود چرا كه حتي دفتر خاطرات و جزواتاو بسيار دقيق است. پدر و مادر من دختر عمو پسر عمو هستند . روزي يكي از برادر هاي مادرم را براي سربازي به نقطه دوري در مريوان انداختند براي خدمت سربازي و مادرم خواست تا او را با استفاده از قدرت نظامي پدر به جاي بهتري منتقل كنند اما پدرم در مقابل اين درخواست مقاومت كرد و گفت "در جايي كه يك پسر تهراني تك فرزند كه دو برادرش شهيد شده اند من چطور مي توانم تو را به جاي خوبي منتقل كنم؟ من شرمنده ما هستم چرا كه نمي توانم خون شهدا را پايمال كنم."
پدرم شايد از معدود شهيداني باشد كه هيچ نقطه سياهي در زندگي اش نيست. اين را همه مي گويند و هر روز با مطالبي كه از گوشه و كنار از پدرم مي شنوم دريافته ام.

سزاي خدا در رضايت خلق است

دومين خصوصيت بارز پدرم خدمت به مردم بود. او مي گفت" سزاي خدا در رضايت خلق است. محال است خدا از ما راضي باشد در حالي كه مردم از ما ناراضي باشند"
او حتي برخي اوقات مسائل مهم در زندگي اش را به خاطر مردم عقب مي انداخت . مثلا هنگامي كه پيرمردي با او حرف مي زد او با سعه صدر تا انتهاي كلامش منتظر اطاله كلامش بود و با لبخند او را همراهي مي كرد.

وام بانكي براي ويلچر يك معلول

پدرم در نوروز يكي از سالها از يكي از دوستانش پيكان قراضه اي قرض گرفته بود تا ما به سمت قروه حركت كنيم. در ترمينال اتوبوس راني پدرم با پير زن و پيرمردي مواجه شد كه فرزند معلولشان را بر دوش گرفته بودند . پدرم از آنجايي كه همه را مي شناخت شروع به احوال پرسي از آنها كرد. بعد از آن ديديم كه پدر شهيدم دنبال وام گرفتن افتاد در حالي كه هيچ گاه پيش نمي آمد كه او براي وام اقدام كند.
در تشيع جنازه اش ديديم كه آن فرد معلول بر دوش پدرش بر روي ويلچر به تشييع جنازه پدرم امده و گفت: من همانم كه در ترمينال پدرتان را ديدم به والدين پير من گفت كه با اين وضع شما اذيت مي شويد، پدرتان پول عيد و وام كارگزيني سپاه را به ما براي تهيه ويلچر داد تا ما اذيت نشويم"

در ان نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم

ايشان رزمي كار تمام عيار، حسابگر در قسمت عمليات، دقيق و ورزيده بود. با تمام نشاط و انرژي خستگي را خسته كرده بود و بين راننده ها و همرزمانش به تازه نفسي معروف بود.
هميشه انتظار شهادت او را داشتيم چرا كه او همواره ارزوي شهادت داشت و اين را همگي و حتي مادرم مي دانستيم. پدر به من مي گفت: مصطفي! تو پسر بزرگ مني! من شهيد مي شوم. دوستانم همه شهيد شدند، من ديگر تعلقي به اين دنيا ندارم زندگي و حال و هوايم عوض شده، ديگر نمي توانم در اين دنيا بمانم. پس به مادرت بگو بعد از شهادتم عجز و لابه نكند" اين صحبت ها به حدي بود كه ما با شنيدن خبر شهادت پدر شوكه نشديم.گويي انتظارش را داشتيم. وقتي به مادرم گفتند حاجي تير خورده او گفت: مي دانم كه شهيد شده. پدر بزرگ مرحومم و ماه قبل از شهادت پدرم به حج تمتع رفت. پدرم هم نامه اي به او داد كه و از او قول گرفت كه به كسي نشان ندهد و در حرم خدا بگذارد متن حاوي نامه درخواست شهادت از سوي پدرم از خدا بود با اين عنوان بود كه"پدر عزيزم دعا كنيد خداوند سال 75 را سال شهادت من قرار دهد اگر دعا نكنيد مديونيد" كه ما بعدها از محتوي ان خبردار شديم. و بعد از بازگشت پدر بزرگم در فروردين ماه 75، پدرم در تيرماه همان سال به شهادت رسيدند.
پدرم به بزرگي خدا پي برد. او در اين زمين خاكي نمي گنجيد. بعد از گذشت 15 سال از شهادتش همه با ديدن من و چهره ام شهيد ورمقاني برايشان تداعي مي شود و روايتت هاي نويي از او مي گويند.
وقتي پدرم شهيد شد زندگي اش از نظر مالي هيچ وسعتي نداشت حتي تنها زميني كه سپاه به او داده بود را به جانباز داد و گفت "اينها وارثان حقيقي اند." تنها چيزي كه بعد از او در منزل مانده بود جهيزيه مادرم بود. او از اين دنيا دل كنده بود و با حالتي ميان خنده و ناراحتي به تيكه پوتين دوستش كه در كيفش به رسم تبرك نگه داشته بود اشاره مي كرد و مي گفت:"اين تيكه پوتين را از شهيدي اورده ام تا كمك كند من نيز شهيد شوم "

رزم چريكي به مثابه فيلم هاي جنگي

قبل از شهادت 50 دقيقه مي رزمد و مانند فيلم ها مي جنگد و قلت مي زند و دست تير خورده اش را چفيه مي بنددد و ... اين را از اعترافات سران دستگير شده دموكرات كه اهل تسنن بودند متوجه شديم. انها در كف هيبت او مانده بودند و با تصوري كه از امام حسين (ع) داشتند پدرم را تطابق مي دادند و مي گفتند: "او حسين وار شهيد شد و ما ادم به اين عظمت نديديم."

كوتاه از شهيد ورمقاني :
*شهيد ور مقاني بسيار با ادب و متين بود به طوري كه يكي از فرماندهان سپاه پس از چندي نشست و برخواست باشهيد ور مقاني از ادب سر شار وي متعجب شده و گفته بود اگر ذره اي از ادب حاجي را به تمام دنيا تقسيم نماييم بدون شك كسي را به عنوان بي ادب نخواهيم داشت.
*شهيد ور مقاني چهره مظلومي داشت ؛مي شد سادگي و صميميت را در چهره او مشاهده كرد .
* حاجي بسيار ساده و بي تكبر بود. او بيشتر اوقات با نيرو هاي تحت امر خود غذا مي خورد و وقتي كه علت اين كار را جويا مي شدي با كمال تواضع و فروتني جواب مي داد: به اين علت كه مبادا آنها فكر كنند ما براي خود ارزشي قايل هستيم .

گفتني است، شهيد"هوشنگ ور مقاني"، فرمانده قرارگاه استاني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در كردستان، در سال 1338 در روستاي «ور مقان» درشهرستان «سقز »به دنيا آمد.او تا پايان مقطع متوسطه دراين شهرستان درس خواند و.در اوايل سال 1358 در جهاد سازندگي شهرستان قروه به خدمت محرو مان همت گماشت .در اواخر همان سال يعني همزمان با پيدايش گروهكهاي ضد انقلاب در منطقه كردستان به خدمت مقدس سر بازي رفت و تمام مدت دو سال را در لشكر 28 پياده كردستان خدمت نمود .شهيد ورمقاني به خاطر ايثار و شجاعتي كه در راه مبارزه با گروهكها نشان داد ؛موفق به دريافت مدال رشادت و لياقت از دست فرمانده وقت لشكر شد .در سال 1360 به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان قروه در آمد .در همان آغاز ورود به عنوان فرمانده گردان ويژه نيرو هاي اعزامي از شهرستان قروه در نبرد با رژيم بعث عراق بخشي از جبهه قصر شيرين راتحويل گرفت . اودر اين پست خدمات شاياني ارائه داد .مدتي بعد به عنوان مسئول گزينش سپاه شهرستان قروه منصوب شد و پس از آن فرماندهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بخش دهگلان را به عهده گرفت .در سال 1361 ازدواج كرد كه ثمره اين ازدواج سه فرزند پسر ويك فرزند دختر مي باشد. در سال 1364 بنا به در خواست فرمانده تيپ بيت المقدس به آن يگان ماموريت يافت و تا پايان جنگ تحميلي به عنوان جانشين ستاد و فرمانده پايگاه اين تيپ در جبهه هاي جنوب و جزيره مجنون در كمال خلوص و شجاعت به مبارزه پرداخت .در سال 1368 براي گزراندن دوره دافوس به دانشگاه امام حسين (ع) درتهران رفت. در آن دوره هم به عنوان دانشجوي ممتاز انتخاب گرديد .بعد از دوره دافوس به عنوان يكي از اركان تيپ بيت المقدس در طراحي برنامه هاي رزمي و ستادي نقش كليدي و به سزايي را انجام داد .در سال 1371 به سمت مسئول بازرسي و فرمانده يگان ويژه قرارگاه استاني شهيد شهرامفر منصوب شد . در سال 1373 به عنوان پاسدار شايسته و در سال 1374 به عنوان پاسدار نمونه نيروي زميني سپاه معرفي گرديد .آن انسان نمونه سر انجام در غروب روز جمعه مورخ 1/4/1375 در محور قهر آباد سقز در كمين نيروهاي ضد انقلاب افتاد و پس از 45 دقيقه مبارزه شجاعانه با آنها همراه با همرزم دلاور خود بسيجي عبدالرحمان مهرباني به فيض عظيم شهادت نايل شد .
كتاب "پيغمبران كوچك" به قلم رحيم مخدومي، نگارش 10 داستان از زندگي و خاطرات شهيد هوشنگ ورمقاني از كودكي تا شهادت وي را در بر مي گيرد.

انتهاي مصاحبه /م
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده