چهارشنبه, ۰۶ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۰۵:۲۹
نگارنده در اين مقاله سعي در واشكافي ادبيات عرفاني بعد از انقلاب دارد و در اين راه از تأثيرات عاشورا و تحولاتي كه اين قيام بزرگ در ادبيات انقلاب و دفاع مقدس داشته است سخن مي راند. وي همچنين با تبيين شعرهايي كه از طريق دعوت به شهادت بخشي از دفاع مقدس را رقم زده است به سراغ وضعيت و حال و هواي شاعران امروز رفته و از آنها سخن گفته است. در اين مقاله سعي شده است تا حد ممكن جريان هاي شعري معاصر كه به انقلاب و دفاع مقدس ختم شد، مورد بررسي و نقد قرار گيرند.

نگارنده در اين مقاله سعي در واشكافي ادبيات عرفاني بعد از انقلاب دارد و در اين راه از تأثيرات عاشورا و تحولاتي كه اين قيام بزرگ در ادبيات انقلاب و دفاع مقدس داشته است سخن مي راند. وي همچنين با تبيين شعرهايي كه از طريق دعوت به شهادت بخشي از دفاع مقدس را رقم زده است به سراغ وضعيت و حال و هواي شاعران امروز رفته و از آنها سخن گفته است. در اين مقاله سعي شده است تا حد ممكن جريان هاي شعري معاصر كه به انقلاب و دفاع مقدس ختم شد، مورد بررسي و نقد قرار گيرند.

خلاصه مقاله نگارنده در اين مقاله سعي در واشكافي ادبيات عرفاني بعد از انقلاب دارد و در اين راه از تأثيرات عاشورا و تحولاتي كه اين قيام بزرگ در ادبيات انقلاب و دفاع مقدس داشته است سخن مي راند. وي همچنين با تبيين شعرهايي كه از طريق دعوت به شهادت بخشي از دفاع مقدس را رقم زده است به سراغ وضعيت و حال و هواي شاعران امروز رفته و از آنها سخن گفته است. در اين مقاله سعي شده است تا حد ممكن جريان هاي شعري معاصر كه به انقلاب و دفاع مقدس ختم شد، مورد بررسي و نقد قرار گيرند.
اشاره
محمدرضا سنگري اول آبان 1333 در شهر شوش متولد شده و فارغ التحصيل دكتراي زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه تهران است. شعرهاي دكتر سنگري تاكنون به صورت پراكنده در برخي از نشريات چاپ شده است. او تا به امروز در بسياري از همايش هاي سراسري شعر دفاع مقدس و شب هاي شعر دفاع و مقاومت حضور داشته و در جلسات متعدد آن به نقد و بررسي شعر دفاع مقدس و ادبيات پايداري پرداخته است. كتاب «بررسي ادبيات منظوم دفاع مقدس» اين نويسنده كه در سه جلد نوشته شده به عنوان برترين كتاب سال دفاع مقدس شناخته شده است. گفتني است سنگري در حال حاضر ساكن تهران بوده و ضمن تدريس در دانشگاه ها، سردبير مجله رشد زبان و ادبيات فارسي است. همچنين با سازمان پژوهش و تأليف كتب درسي همكاري دارد. از آثار او مي توان به اين عناوين اشاره كرد: «سوگ سرخ»، «حنجره معصوم»، «زبان و ادبيات فارسي پيش دانشگاهي در جلدهاي متعدد»، «آيينه داران آفتاب»، «پرسه در سايه خورشيد»، «كرشمه هاي قلم»، «يادهاي سبز» و «پيوند دو فرهنگ عاشورا و دفاع مقدس».

انقلاب ها، ذائقه انسان ها و نگاه و تلقي آنان را نسبت به جهان، جامعه و خويشتن تغيير مي دهند و همين دگرگوني، دگرگوني در «زبان و احساس» و حتي در قلمرو «قالب و شكل» را نيز در پي دارد. انقلاب بزرگ صنعتي در اروپا، انقلاب ماركسيستي در شوروي و انقلاب مشروطه در ايران، نمونه هاي روشني هستند كه گواه حضور تفكر تازه در عرصه اجتماعي و فروريختن باورهاي قبلي و در نتيجه آفريدن هنر و ادبياتي متناسب با فضاي تازه و نيازهاي تازه هستند. در عصر مشروطه، گسترده شدن افق نگاه شاعر و نويسنده به دليل تجربه هاي تازه اجتماعي، ظهور موضوعاتي تازه و بي سابقه يا كم سابقه را در حوزه ادبيات باعث مي شود و قلمرو سرودن و نوشتن را وسعت مي بخشد، عرصه اي كه پيش از آن حساسيت هيچ نويسنده و شاعري را برنمي انگيخت. پرداختن به مسأله آزادي، بروز احساسات ملي و وطن گرايانه، طرح نابساماني هاي اجتماعي و دردها و رنج هاي رنجبران و كارگران و بهره گيري از قالب هاي نوين مانند تصنيف ها، نمايشنامه ها، رمان ها و... پديده هايي هستند كه پيش از آن سابقه نداشته اند. گرچه فضاي ادبي و هنري به شدت متأثر از فرهنگ فرنگ است و شيفتگي ها و غرب باوري ها بر شيوه زندگي و نگرش جامعه و در نتيجه بر سياست، اقتصاد، وضعيّت فكري و فرهنگي جامعه اثر گذارده است، اما در اين دوران و پس از آن است كه مفاهيم عرفاني رنگي ديگر پيدا مي كنند و شاعران جاي زهد و گوشه نشيني را با حماسه و نبرد و مقاومت و مردم باوري پر مي كنند. در ميان تمام تحولات يك قرن اخير، انقلاب اسلامي واقعه اي بزرگ، تحولي بنيادين و آرماني در جامعه ما بوده و هست . يكي از تأثيرات بزرگ انقلاب اسلامي ايران، ايجاد تحولات معنايي گسترده و عميق در شعر شاعران است. اين انقلاب با تأثير از حماسه عرفاني عاشورا جان تازه اي به ادبيات بخشيد، تا جايي كه مي توان تأثير شعر برخي شاعران را بر ايجاد حماسه هاي ماندگار در دفاع مقدس بررسي كرد. در زير نگاهي به وضعيت شعر پيش و پس از انقلاب مي اندازيم، وضعيتي كه بيشتر از هر چيز رنگ حماسه و عرفان اجتماعي در آن آشكارتر است. بازگشت به عشق عارفانه دوره پيش از انقلاب، سرودن شعر گناه آلود(كفرگونه) و در كنار آن غزل عاشقانه زميني، فراگير و گسترده در سروده شاعران به چشم مي خورد. در سروده هاي برخي شاعران گاه به حوزه مقدّس ترين ارزش هاي ديني حمله مي شد. همان گونه كه در قلمرو رمان ها و داستان هاي اين زمان همين ويژگي موج مي زد. دو جناح روشنفكر غرب گرا و روشنفكران شرق گرا با تفكرات مادّي، با زبان طنز و كنايه و تمسخر و گاه صريح و روشن، باورهاي مذهبي را به سخره مي گرفتند و در كنار آن، خيل شاعران از بيان عريان ترين و بي پرده ترين لحظه ها و صحنه هاي جنسي و التذاذهاي جسمي پروايشان نبود. در عصر انقلاب، عشق عارفانه با بهره گيري كم رنگ تر از اصطلاحات رايج عرفان سنتي دوباره شعر را باز مي يابد. در دوران اوج گيري مبارزه، عشق هماره با شهادت، خون، ايثار و وصال محبوب و... همراه است. اين دست سروده ها با عاشقانه ترين حماسه تاريخ اسلام يعني عاشورا امتزاج و پيوند مي يابند و با آميزه اي از عشق و حماسه، فضايي تازه و بابي نو در شعر انقلاب مي گشايند. شيرمردا به تو در بيشه آهن چه گذشت؟ بر تو در حجم شب دشنه و دشمن چه گذشت؟ پشت آن پنجره منفعل از تابش ماه بر تو اي اختر پاك شب ميهن چه گذشت؟ زير آوار جنون آور شلاق و سكوت چه به روح تو فرود آمد و بر تن چه گذشت؟ بر دلت؛ - روزنه عاشق خورشيد بهار- در سيه چال بدون در و روزن چه گذشت؟ بر لبت: در دل تاريك ترين لحظه عشق جز پيام گل و آينده روشن چه گذشت... (بهمن صالحي، اين سروده درباره زندانيان سياسي پس از آزاد شدن در بهمن 1357است. ) شعر در سال 1357 بايد پيش از اين كاويده و مطالعه و شناسانده شود. گرچه در حوزه هاي ديگر ادبي مانند قصه نويسي (قصه كودكان، نوجوان و بزرگسالان)، طنز، شعارگويي و شعارنويسي، سرود و... ميدان تحقيق فراخ است و متأسفانه كاري درخور و شايسته انجام نپذيرفته است. با اين همه، پيشتر از آن كه آثار اين دوره محو و گم و فراموش شود بايد با دقت و وسواس، و رها از سمت گيري ها و حبّ و بغض هاي متداول دقيقاً مطالعه و بررسي گردد. عاشورا نماد عرفان و شهادت در شعر ادبيات عاشورا را به چند بخش مي توان تقسيم كرد. بخشي از اين «ادبيات در عاشورا»ست كه در جريان حركت اباعبدالله اتفاق مي افتد. نامه ها، اشعار، سروده ها و نيز رجزها و خطبه هاي بسياري وجود دارد كه «ادبيات عاشورا» را تشكيل مي دهند و بسيار هم شايسته تأمل و تدقيق و بررسي هستند. بخش ديگر «ادبيات از عاشورا»ست، ادبياتي كه به فاصله بسيار كمي بعد از واقعه كربلا آغاز مي شود. نخستين كساني كه بعد از اين واقعه دست به سرودن شعر زدند، كساني بودند كه با وجود دعوت حضرت امام حسين(ع)، درآن لحظات تاريخي به ياري امام نيامدند. يكي از اين افراد عبيدالله بن حر جعفي بود كه در قصر بني مقاتل نزديك كربلا، امام او را دعوت كرد كه متأسفانه به اين دعوت جواب رد داد. اين شخص بعدها پشيمان شد و يك مجموعه مرثيه سرود كه بر مزار اباعبدالله به عنوان «ديوان عبيدالله بن حر جعفي» مكتوب شده است. سروده ها و ادبيات عاشورايي به فاصله بسيار كمي پس از واقعه عاشورا متولد شد. از جمله در سروده هايي كه حضرت سكينه(س) دارد. يا سروده هايي كه فاطمه صغري(س) دارد و چه سروده هايي كه شاعران ديگر در اين باره دارند كه عمده اين سروده ها به همان قرن هاي اول و دوم هجري. مربوط مي شود. اوج گيري اين سروده ها را در قرن هاي سوم و چهارم و پنجم هجري مي توان در ادبيات عرب پيدا كرد. اما در ادبيات فارسي، بعد از قرن پنجم است كه شعر عاشورايي متولد مي شود و نمونه هايش را در تاريخ ادبيات مي بينيم و اوج آن را هم در ادبيات فارسي قرن هفتم مي توان مشاهده كرد. براي مثال مي توان از آثار سيف فرغاني، سنايي وديگر شاعران اين دوران نام برد كه در ميان ديوان هاي شعري شان نمونه هايي از اشعار عاشورايي وجود دارد. در دوران بعد هم شاعران ديگر، از جمله مولانا و عطار اشاراتي به اين واقعه كرده اند. اوج اين بازتاب را در آثار شاعران دوره صفويه مي توان ديد. در دوره هاي بعد هم كه ديگر شعر عاشورايي از لحاظ كمي و كيفي به اوج درخشش رسيد كه اين اوج را هم در عصر قاجار مي توانيم ببينيم. عاشورا وجوه مختلف دارد؛ وجوه گوناگوني كه در ادبيات گذشته زبان فارسي كمتر ديده مي شود. يك وجه يا يك ضلع واقعه عاشورا «سوگ» است. اين واقعه تراژدي بزرگي است كه در تاريخ ملل جهان اتفاق افتاده و ثبت شده است. در اثر اين واقعه گل هاي باغ پيامبر(ص) در يك روز پرپر شدند و بهترين انسان هاي همه اعصار در آن روز به شهادت رسيدند و در قساوت بارترين حادثه به يك كودك ۶ ماهه حتي رحم نكردند. اين تراژدي در شعر بيشتر متبلور شده و چهره نشان داده و شاعران را بيشتر متأثر كرده است. بهترين سروده اي كه در اين زمينه مي شناسيم و در تاريخ و فرهنگ ما حضور فراوان داشته، تركيب بند مشهور محتشم كاشاني است. شاعري كه از همين منظر به واقعه كربلا نگريسته و سوگ و سوز كربلا را در اين اثر مطرح كرده است. بعد ديگر يا وجه ديگر واقعه عاشورا، پيام و درس هاي كربلاست؛ درس هاي اخلاقي و اجتماعي كه اين وجه در ادبيات فارسي گذشته ديده نشده است. تقريباً تا روزگار ما جاي آن در شعر فارسي خالي بود؛ يعني اديبان ما در آثارشان از اين منظر به حادثه كربلا نگاه نكرده بودند، درحالي كه حادثه كربلا پر از درس هاي لطيف اخلاقي و انساني است كه هم در حوزه خانوادگي و هم درحوزه اجتماعي مي توان از آن ها بهره گرفت. وجه سوم يا ساحت ديگر واقعه كربلا، ساحت عارفانه آن است. كربلا تجلي گاه عشق انسان به محبوب و معبود است. جلوه هاي عاشقانه و عارفانه را در اين رويداد مي توان مشاهده كرد. كه اين بعد در مقاطعي در ادبيات ما بازتاب يافته است. مثلاً چنين نگاهي را مولانا در غزليات خود داشته و در شعر «كجاييد اي شهيدان خدايي » از اين منظر به موضوع پرداخته است. بارزترين جلوه آن را هم در كتاب گنجينه اسرار عمان ساماني مي توان ديد. اين اثر نسخه اي بي بديل در تاريخ ادبيات ماست. بعد از او نير تبريزي هم شعرهايي از اين منظر سروده است. ديگران هم به اين جنبه حادثه عاشورا پرداخته اند، اما هيچ يك سروده اي همسنگ و همتراز كار عمان ساماني ارائه نكرده اند؛ كاري كه ساماني در دوره قاجار ارائه داد. وجه چهارم واقعه عاشورا ساحت حماسه است. كربلا نمونه شگفت و پر شكوه قهرماني انسان هاست. انسان هايي كه در عطش و تنگناي نبرد، شكوهمندانه و ايثارگرانه در برابر ظلم و جور ايستادند و از ايمان و اعتقاد خود دفاع كردند. اين جلوه را در شعر معاصر و در شعر بعد از انقلاب به خوبي مي توان ديد. يكي از بهترين سروده هايي كه اين نگاه حماسي را دربردارد، شعر ارزشمند «خط خون» سروده دكتر موسوي گرمارودي است. اما ابعاد ديگر عاشورا در شعر بعد از انقلاب ازجمله در مثنوي بسيار مشهور علي معلم، نمونه اي است كه اضلاع چندگانه واقعه عاشورا را بازتاب مي دهد. آن مثنوي اين گونه شروع مي شود: روزي كه در جام شفق مل كرد خورشيد‎ در خشك چوب نيزه ها گل كرد خورشيد‎... در اين مثنوي هم وجه سوگ را مي توان ديد، هم پيام را، هم رنگ حماسه و عرفان را. گنجشك و جبراييل زنده ياد دكتر سيدحسن حسيني از نمونه هاي ديگر است كه همه اين اضلاع و ساحات را در خويش نموده است. دفاع از اهل بيت(ع)؛ چهره اي از ادبيات حماسه و مقاومت ايرانيان بيش و پيش از اقوام ديگر با اهل بيت آشنا و شيفته و باورمند آنها بوده اند. «كسايي مروزي» (شاعر قرن چهارم) در منقبت و ستايش و دفاع از امام علي(ع) مي گويد: فهم كن گر مؤمني فضل اميرالمؤمنين فضل حيدر، شيرمردان، مرتضاي پاكدين فضل آن كس كز پيامبر بگذري فاضل تر اوست فضل آن ركن مسلماني امام المت‍ّقين... سيصد و هفتاد سال از وقت پيغمبر گذشت سير شد منبر ز نام و خوي سكين و تكين منبري كآلوده گشت از پاي مروان و يزيد حق صادق كي شناسد وآن زين العابدين مرتضي و آل او با ما چه كردند از جفا يا چه خلعت يافتيم از معتصم يا مستعين كآن همه مقتول و مسمومند و مجروح از جهان وين همه ميمون و منصورند اميرالفاسقين اي «كسايي» هيچ منديش از نواصب وز عدو تا چنين گويي مناقب، دل چرا داري حزين؟ ابيات اين قصيده گواه رنج بزرگ او از ستايش سلاطين غزنوي (سك‍ّين) و وصف زيبارويان (تكين) و فراموش شدن نام پيامبر و فرزندانش و غصب منبري است كه روزي جايگاه پيامبر بود. رنج و دردهاي خاندان پيامبر، خوشگذراني خلفاي عباسي و دشمني مخالفان، علاوه بر اينكه بيانگر غم هاي شاعرند، تصويري از اوضاع سياسي، اجتماعي و فرهنگي قرن چهارم ايران نيز به دست مي دهند. اين خود نمونه اي از عرفان شاعراني دارد كه زندگي و شعرشان را وقف اهل بيت(ع) كرده بودند. شاعر بزرگ قرن پنج «ناصرخسرو قبادياني» از شاخص ترين و برجسته ترين شاعراني است كه از اهل بيت دفاع مي كند و فضايل و برتري هاي خاندان علي(ع) را برمي شمارد: بهار دل دوستدار علي هميشه پر است از نگار علي... از ام‍ّت سزاي بزرگي و فخر كسي نيست جز دوستدار علي فردوسي شاعر بزرگ همين عصر، خود را پيرو راه علي(ع) مي داند و مي گويد: بر اين زادم و هم بر اين بگذرم يقين دان كه خاكِ پيِ حيدرم و اين در دوراني است كه اتهام به شيعه بودن، براي كشتن كافي بوده است و به تعبير «بيهقي» انگشت در جهان كرده، قرمطي مي جستند. بي ترديد در هيچ دوره اي از ادبيات تاريخي ما به وفور امروز-چه از نظرگاه تكثر فرم و قالب و چه محتوا و درون مايه و چه نگاه هاي تازه به اهل بيت- سروده نمي توان يافت. اگر با محورهاي موضوعاتي چون موعود سروده ه، (شعر انتظار)، عاشورايي ها، شعر رضوي و... به جمع آوري آثار بپردازيم بي گمان در هر زمينه مي توان ده ها دفتر سروده هاي شاخص و در خشان سامان داد. تأثير نمادهاي عرفاني عاشورا بر شعر شاعران انقلاب و جنگ نهضت كربلا، تنها جانمايه سروده هاي آتشين، طوفان برانگيز، ظلمت ستيز و بيدادشكن نيست كه در قلمرو عرفان و سلوك، و ارايه سرمشق در عشق و پاكباختگي نسبت به معشوق، هماره مضمون سروده هاي عميق عارفانه بوده است. در ادبيات عصر انقلاب و در روزهاي آتش و خون، شعارها مايه از كربلا مي گرفت. كودكان شهيد كه در صفير گلوله جان مي باختند چونان «علي اصغر» و نوجوانان و جوانان به نام «قاسم» و «اكبر» و پيران نيز نام «حبيب» مي يافتند. روزهايي كه سربازان به اشارت امام(ره) پادگان ها را رها كردند «حر زمان خويش» لقب يافتند و زناني كه بي باكانه، رسواگر تباهي و سياهي مي شدند عنوان «زينب» به خود گرفتند. در هشت سال ايستادن و مقاومت آفريدن صحنه هايي شگفت و حماسه رنگ، نيز همه چيز رنگ كربلا داشت، پيشاني بند ها به «يااباعبدالله»، «مسافر كربلا»، «كربلا ما مي آييم» و ... آذين يافته بود. شب هاي حمله، رنگ و بوي شب عاشورا داشت. صبح ها، زيارت عاشورا و همه گاه و همه جا زمزمه نام حسين(ع) و نسيم عشق حسين (ع) مي وزيد. وقتي شانه هاي صبور شهر، مسافران شهر عشق و پاره پاره هاي مطهر جبهه را تا گلزاران شهيدان حمل مي كرد، وقتي شهيدي بر مي گشت و سر نداشت يا ايثارگري دست هايش در آسمان جبهه پرواز كرده بود، تنها و تنها با ياد كربلا خاطر داغديدگان را تسلا مي بخشيدند. پس فرهنگنامه جبهه به عاشورا و كربلا پيوند مي خورد و اگر جز اين بود، حماسه هايي از اين رنگ و ايستادن هايي اين چنين شكوهمند اتفاق نمي افتاد. پيوند و گره خوردگي فرهنگ جبهه با فرهنگ عاشورا و سرشار بودن شعر انقلاب به خصوص سروده هاي هشت سال دفاع مقدس از عناصر عاشورايي ايجاب مي كند كه كربلا را در آيينه سروده ها، رجزها و سوگ سرودها دريابيم. سروده ها و رجزهاي صحابه در كربلا و نيز زمزمه هاي امام حسين(ع)، مجالي هستند تا بتوان وجوه اشتراكي ميان ادبيات منظوم دفاع مقدس و ادبيات كربلا يافت، و عرفان را در سوگ سرودها و بيان حماسه هاي جاويد آن ها بررسي كرد. بي شك اگر پايداري، استقامت و جهاد را يكي از لوازم اصلي سيروسلوك انسان بدانيم، ادبيات دفاع مقدس ما كه گوشه چشمي به حماسه عاشورا دارد، نمونه بارز شعر عرفاني و رهايي بخش خواهد بود. بيگانه ستيزي و غرب ستيزي (مبارزه با روشنفكري و خودباختگي) بازگشت به خويشتن كه به شكل جدي و دقيق قبلاً توسط سيّدجمال و اقبال لاهوري و سپس در سخنراني ها و نوشته هاي دكتر شريعتي مطرح شده بود به قلمرو شعر نيز راه يافت. پيش از انقلاب، سهم هيچ كس در ستيز با روشنفكري - روشنفكران بي درد و خودباخته - در حوزه شعر، به اندازه ي شاعران متعهد و روشن انديش مسلمان نيست. گرچه برخي شاعران ديگر نيز از بي تحركي و بي دردي اينان ناليده اند: مرداب هاي الكل با آن بخارهاي گس مسموم انبوه بي تحرّك روشنفكران را به ژرفناي خويش كشيدند و موش هاي موذي اوراق زرنگار كتب را در گنجه هاي كهنه جويدند. و در جاي ديگر صريح تر و تلخ تر و گزنده تر: من مي توانم از فردا در پستوي مغازه ي خاچيك بعد از فروكشيدن چندين نفس از چند گرم جنس دست اوّل خالص و صرف چند باديه پپسي كولاي ناخالص و پخش چند يا حق و يا هو وغ وغ و هوهو رسماً به مجمع فضلاي فكور و فضله هاي فاضل روشنفكر و پيروان مكتب داخ داخ تاراخ تاراخ بپيوندم... ( فرخزاد، فروغ، «تولدي ديگر» چاپ هفدهم 1370، انتشارات مرواريد، ص 91، ص140.) در سروده هاي طاهره ي صفارزاده، موسوي گرمارودي، ميرزازاده، حميد سبزواري و برخي شاعران كه در اين دوران هنوز نام و آوازه اي ندارند -مستقيم و غيرمستقيم - ستيز با روشنفكري محسوس و چشمگير است. بي هويتي، بريدگي از فرهنگ جامعه، بي دردي و نشستن در حاشيه حادثه ها و به تحليلي تحليل رفته بسنده كردن، شناسنامه ي روشنفكران است كه با سرانگشت شعر ورق مي خورد: هم اكنون كه نعش تو را به ناكجا مي برند او در كافه اي نشسته و ودكا مي نوشد و مرگ تو را تحليل علمي مي كند... بر او ببخش خواهرم! روشنفكر است. ( موسوي گرمارودي، علي «در فصل سرخ مردن» ص 2.) مروري بر سروده هاي زنده ياد سلمان هراتي، محمدرضا عبدالملكيان، زنده ياد دكتر سيد حسن حسيني و دكتر قيصر امين پور، فضاي بازگشت به خويش و ارزش هاي گم شده در هيئت دغدغه اي مقدس بيان مي كند. گاه اين گريز از روشنفكري ايمان سوز خود را در روستا ستايي نشان مي دهد. روستا و قريه، نماد دنياي صميمي و بي آلايش و آرماني شاعرند درست مثل دنيايي كه در شعر «آب را گل نكنيم» سهراب سپهري مي توان يافت. انديشه ها و مضامين مذهبي در طول دوران مبارزه و پس از پيروزي انقلاب اسلامي، هويت مذهبي انقلاب، موجي وسيع و گسترده از مضامين و واژگان و در بياني كلي تر فرهنگ اسلام را به فراخناي شعر كشانيد. شعر از آيات و روايات سرشار بود. ستايش و يادكرد از چهره هاي درخشان تاريخ اسلام به ويژه ابوذر، عمار، حرّ، سميّه، مالك اشتر و مبارزان و مجاهدان و شهيدان بزرگي چون جلال آل احمد، دكتر شريعتي و... در سروده هاي اين دوره احساس مي شد. احساسات شورانگيز مذهبي در تار و پود شعر تنيده بود و سروده ها با بهره وري از اين انديشه ها و طرح حماسه شكوهمند عاشوراي حسيني به تهييج و تحريك عواطف مي پرداخت. در شعر دهه شصت وهفتاد، حضور انديشه هاي مذهبي در هيئت دغدغه ها و نگراني رنگ باختن ارزش چهره مي نمايد. شاعران دلواپس غفلت اند، تشويش و فراموشي دستاوردهايي را دارند كه شهيدان و مبارزان به ارمغان آوردند. درد، درد ناديده گرفتن زخم ها و اشك ها و آه هاست كه نمونه هاي شاخص اين گونه سروده ها را در آثار سلمان هراتي، عليرضا قزوه، سيدحسن حسيني، محمدرضا آغاسي و نسل دوم و سوم شعر انقلاب مي توان ديد. طرح چهره هاي ملّي و اسطوره هاي تاريخي گرچه طرح چهره هاي ملّي و اشاره به اسطوره ها كم فروغ تر از انديشه هاي مذهبي در سروده هاي انقلاب چهره مي نمايد اما اشعار اين دوره خالي از اين مسائل نيست. اشاره به داستان ضحّاك، كاوه ي آهنگر، سياووش و كاربرد واژگان ديو، اهريمن و.... در شعر و اشعار مردم شنيده مي شود. در برخي از سروده ها و «سرودها» و شعارها، مصراع ها و ابياتي از گذشتگان نيز به كار مي رفت كه مصراع «ديو چو بيرون رود فرشته درآيد» از آن جمله است. احياي برخي مضامين شعر مشروطيت و استفاده از سروده هاي شاعران برجسته عصر مشروطه كه مضامين ملّي در شعر آن ها وجود دارد مانند فرّخي يزدي، نسيم شمال، عارف و عشقي در لابه لاي شعارها و سروده ها به چشم مي خورد. اين ويژگي در سال هاي آغازين انقلاب كمتر است اما در دهه هفتاد عناصرملي و اسطوره اي در شعر شاعران فراوان ديده مي شود. جالب تر آن است كه شاهد نوعي همنشيني ميان چهره هاي مذهبي و ملي در شعر هستيم. مردم گرايي و مردم باوري در شعر سال هاي اختناق، نوعي نفرت و ناباوري نسبت به مردم احساس مي شود. شايد مشاهده بي تفاوتي ها، در خود خزيدن ها، نظاره گر بي درد حادثه ها و فاجعه ها بودن ، دستاويز تاختن به مردم است. به دليل همان يأس كه پيش تر از آن سخن رفت، شاعران نسبت به فرداي اين مردم چنان يأس زده و ناباورند كه گاه بالحني تند و شكننده با آنان سخن مي گويند: مردم، گروه ساقط مردم دلمرده و تكيده و مبهوت در زير بار شوم جسدهاشان از غربتي به غربت ديگر مي رفتند و ميل دردناك جنايت در دست هاشان متوّرم مي شد (فروغ فرخزاد، تولّدي ديگر، ص 92) شعر شاملو از نا اميدي مطلق و لحن پرخاشگرانه نسبت به مردم لبريز است. در مجموعه هواي تازه و باغ آينه از اين دست سروده ها فراوان مي توان يافت. بعدها نعمت ميرزازاده در مجموعه «سحوري» پاسخي نرم به او داد: نفرين مباد جنگل آتش گرفته را اين رهروان ديده شبيخون وز چشم زخم اهرمن از هم گسيخته ديگر سزاي سرزنشي نيستند، مرد! هرگز مباد نفرت از اين مردم... (ميرزازاده، نعمت «سحوري» چاپ اول، انتشارات رواق، 1357، ص 102 و آوازهاي نسل سرخ، عبدالجبار كاكايي - روزنامه ي اطلاعات. ) شعر، در دوره انقلاب، شهر اميدواري است؛ شعري كه از بن بست زمستان، ديوار، قفس و ... سخن نمي گويد. شعر رهايي، رفتن و رسيدن است. هر چند دل تنگي هاي بعدي شاعرانه و دلواپسي هاي شاعران، اندك نشاني از سردي و تاريكي دارد اما اين سردي، يأس نيست، نگران فروغلتيدن جامعه به دامان ركود، بي دردي و سكون است. احياي حماسه و عرفان در هشت سال دفاع مقدس فضاي حماسه، فضاي نبرد و ستيز و خون و مرگ است. در چنين فضايي صدايي جز چكاچاك شمشيرها و صفير تيرها و نعره مردان جنگي رانبايد شنيد. اندوه نيز –البته اندوهي حماسي- گاه پس از مرگ پهلوانان ديده مي شود كه به مقتضاي فضاي حماسه، رنگ و بوي تغزلي به خود نمي گيرد. فضاي غزل –برخلاف حماسه- فضايي نرم و غنايي است؛ فضاي تأمل هاي دروني، سير در انفس، ستايش زيبايي ها و عظمت هاي درون و بيرون و به هر حال متفاوت با حماسه. شرايط سال هاي جنگ و تلفيق دو ويژگي لطافت و صلابت حركات، در شعر نيز نمود پيدا كرد و غزل ظرف مناسبي شد تا اين فرصت شكوهمند را به نمايش بگذارد. حق تقدم در اين راه از آن نصرالله مرداني شاعر نام آشناي كازروني است. «مرداني» با بهره گيري از اسطوره هاي پهلواني شاهنامه، مضامين حماسي عاشورا و تركيب و تلفيق اين دو و استفاده از واژگان درشتناك همراه با واژگان غزل، در القاي فضا و فرهنگ جبهه كوشيد و غزلي رارقم زد كه در روزهاي حادثه و حماسه، نقشي بزرگ در پويايي و ترسيم جريان جنگ و دفاع مقدس داشت. سروده مشهور: از خوان خون گذشتند صبح ظفر سواران پيغام فتح دادند آن سوي جبهه ياران معرف اين ويژگي غزل است. در غزل زير تمام ويژگي هايي را كه بر شمرديم قابل مشاهده است. تصويرهاي مكرر، نمادها و اسطوره ها مانند كاوه، منيژه، جادوگر، بيژن و ... غزل را با حماسه در آميخته است. مي آيد از ديار بهاران سپاه گل بر سر نهاده دختر صحرا كلاه گل با جنبش دلاور جنگل، چريك باد در خون كشد به بيشه شب پادشاه گل آرد دوباره رايت خونين به اهتزاز برگورلاله هاي جوان دادخواه گل با بانگ پر طنين ظفر، كاوه بهار فرمان «داد» آورد از بارگاه گل طبل نبرد مي زند امشب امير ابر دارد سر ستيز مگر با سپاه گل همخوابه در حصار چمن با صبا شدن در دادگاه حادثه باشد گناه گل درياب اي منيژه جادوگر نسيم با سحر عشق بيژن شبنم ز چاه گل يك كهكشان ستاره ميخك شكفته است در آسمان سبز به اطراف ماه گل دست كريم ابر برافشانده بي شمار الماس هاي روشن باران به راه گل بيدار مانده چشم من آن سوي شب هنوز در انتظار آمدنت اي پگاه گل «نصر الله مرداني» در سال هاي پس از دفاع مقدس نيز مي توان سروده هايي از اين دست يافت. هر چند فضاي ديروزين نيست، اما آتش نهفته در خاكستر قلب ها، بروز و ظهوري به رنگ و روشني ديروز دارد. لعابي از حماسه با اندوهناكي غزل در هم آميخته و تلفيق حماسه و غزل را باعث شده است: هلا رها شده در باد پير تنها گرد غريب واژه شب هاي بي ستاره سرد به شانه هاي ستبرت عقيق زخم كه ماند كدام حادثه ات بال و پر شكست اي مرد؟ كدام واقعه در خود خراب كرده تو را كدام صاعقه آتش به خرمنت آورد تو آن تناور سرسبز آن حكايت سرخ تو اين شكسته دلتنگ اين ترانه زرد سمند سركشت آن سوي دشت هاي غرور تفنگ خالي ات آواز مي دهد با درد به يادآر شكوه قبيله ات را باز ببين شقاوت نامردمان چه با او كرد به پاي خيز و به ياد تمام يارانت كه نيستند ز خاك ستم برآور گرد «سيروس اسدي» نگراني و دلواپسي نسبت به خويش نظاره شهيداني كه بر تخت روان دست ها و با سوگ، سوز و صبوري بدرقه مي شوند و حضور عاشقان و پاكبازان نوجواني كه در جبهه ها حماسه مي آفرينند، شاعران را به درنگ در خويش مي كشد. تا خود را با رزمندگان اندازه بگيرند و فاصله خود تا آنان را دريابند. در چنين شرايطي شعر، فريادي است كه شاعر بر سر خويش مي كشد. اين خود متهم كردن در نو سروده ها نيز فراوان ديده مي شود. سلمان هراتي، قيصر امين پور، عليرضا قزوه، محمدرضا عبدالملكيان، سيدضياء الدين شفيعي، حسين اسرافيلي، ساعدباقري و بسياري ديگر از شاعران در سروده هاي خويش اين نهيب و فرياد را هماره بر سر خويش مي كشند و اندوهناك و نگرانِ ماندن و رسوب خويش اند. در زير برخي از شعرهاي اين شاعران را به عنوان حسن ختام اين مطلب مي خوانيم. چه زنم لاف رفاقت، نه غمم چون غم توست نه از آن گرم دلي هيچ نشاني است مرا گو بسوزد تنه خشك مرا غم، كه به كف برگ وباري نبود دير زماني است مرا «ساعد باقري» در اين بهار شكوفايي، كسي به فكر شكفتن نيست دل من است كه وامانده است، دل من است كه از من نيست شكسته بال ترينم من، شكسته، خسته همينم من همين كه هيچ در او شوقي، به پر كشيدن و رفتن نيست چه شد كه در شب خاموشي، زگردباد فراموشي ميان كوچه دلهامان، چراغ عاطفه روشن نيست «عليرضا قزوه» دوش ياران خبر سوختنش آوردند صبح خاكستر خونين تنش آوردند يارب! اين كشته عريان كدامين عرصه است؟ كه ز بازار تجرد كفنش آوردند اين گلي بود كه از خلوت خوشبوي بهار بهر پرپر شدن اندر چمنش آوردند ساحت سرخ اجابت ز شفاخانه وصل مرهم تازه داغ كهنش آوردند آن كه چون سرو سهي بدرقه شد با گل اشك اينك از معركه چون نسترنش آوردند صحنه حادثه سرشار شد از بوي عروج وقتي از مصربلا پيرهنش آوردند به سراپرده نوراني قربش بردند آن كه چون شمع در اين انجمنش آوردند «زكريا اخلاقي» گاه پيدا و گاه پنهانند بازي آفتاب و بارانند سرخوشاني كه در سماعي سرخ پاي كوبان و دست افشانند گر نسيمي ز سوي دوست رسد باغي از برگ هاي لرزانند برگ ها مي روند شاد، ولي زخم ها روي شاخه مي مانند گر چه گل دسته دسته پرپر شد باز از اين دست گل، فراوانند «قيصر امين پور» ياران چه غريبانه، رفتند از اين خانه هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه بشكسته سبوهامان، خون است به دل هامان فرياد و فغان دارد، دردي كش ميخانه هر سوي نظر كردم، هر كوي گذر كردم خاكستر خون ديدم، ويرانه به ويرانه افتاده سري سويي، گلگون شده گيسويي ديگر نبود دستي، تا موي كند شانه تا سر به بدن باشد، اين جامه كفن باشد فرياد اباذرها، ره بسته به بيگانه لبخند سروري كو، سرمستي و شوري كو هم كوزه نگون گشته، هم ريخته پيمانه آتش شده در خرمن، واي من و واي من از خانه نشان دارد، خاكستر كاشانه اي واي كه يارانم، گل هاي بهارانم رفتند از اين خانه، رفتند غريبانه «پرويز بيگي حبيب آبادي»
دكتر محمدرضا سنگري نويسنده، شاعر و پژوهشگر دفاع م
منبع:فصلنامه شاهد انديشه
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده